دوشنبه, 03 دی 1403   21. جمادی الاخر 1446
 
instagram twtr fbk telegram Aparat

درس سیزدهم: میلاد موعود معهود (محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم)

pdf2

بسم الله الرّحمن الرّحیم

عهد معهود

درس گفتارهایی از: مسعود بسیطی

با اهتمام: زهرا مرادی

در دوره‌ی «عهد معهود » با حقایقی از آفرینش آدم علیه السلام و فلسفه‌ی خلقت آدمی به روایت هدایتگران آسمانی آشنا خواهید شد. همچنین در این دوره، از عهدی که آدم علیه السلام با خداوند متعال می‌بندد سخن خواهیم گفت؛ عهدی که قرار می‌شود تمامی بنی آدم – از جمله من و شما – تا قیام قیامت به آن پایبند بمانند!

 

درس سیزدهم: میلاد موعود معهود (محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم)

در جلسه‌ی گذشته به ترور اجداد پیامبر خاتم اشاره نمودیم و اینکه یهودیان تمام تلاش خود را کردند تا نگذارند کسی را که خداوند او و اهل بیتش را به عنوان جانشین خود بر روی زمین انتخاب کرده بود و درباره‌ی ایشان از همه‌ی بنی آدم عهد گرفته بود، به دنیا بیاید. آنها گمان می‌کردند با این کار، نقشه‌ی خدا را برای آینده‌ی زمین بر هم می‌زنند و خود وارث و فرمانروای زمین می‌شوند. اما هر بار وقتی وارد عمل می‌شدند که کار از کار گذشته و مولود بعدی در راه بود. خداوند متعال در قرآن کریم به نقشه‌‌ی ایشان اشاره می‌کند و می‌فرماید: «آنها می‌خواهند نور خدا را خاموش سازند اما ...»[1]

اما نور خدا به دنیا آمد.

همان محمود احمد که خداوند رحمان، گل آدم را به شوق میلاد او سرشت.[2]

همان محمد که مالک آسمان‌ها و زمین، مقام جانشینی خود بر زمین را با همه‌ی قدرت و عظمتش به او و خاندانش عطا فرمود. (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً)[3]

همان موعود معهود که خالق متعال از همگان برای دوستی و پذیرش او و اهلش عهد گرفت.[4]

همان بشارت موسی،[5] مژده‌ی عیسی،[6] همان نبیّ مکرّم، همان رسول مبارک ...

هنگام تولدش نوری عظیم از جانب حجاز همه‌ی زمین را روشن کرد.[7]

ایوان کسری که بزرگترین کاخ سلطنت زمین بود، لرزید و 14 کنگره‌‌اش فرو ریخت.[8]

دریاچه‌ی ساوه که مورد پرستشِ گمراهان بود، خشک شد.[9]

آتشکده‌ی فارس که از هزار سال قبل روشن بود، خاموش گشت.[10]

تخت فرمانروایان سرنگون شد و جمیع پادشاهان در آن روز قدرت تکلم خود را از دست دادند.[11]

سحر ساحران باطل شد[12] و شیطان از شدت ناراحتی و پریشانی ضجّه سر داد.[13]

هر بتی که در سراسر عالم بود، با صورت بر زمین افتاد[14] و مردم، شگفت زده ندایی از آسمان شنیدند که می‌فرمود:

جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا[15]

حق آمد و باطل نابود شد؛ همانا باطل نابودشدنی است.

...

علمای یهود خوب می‌دانستند معنای این نشانه‌ها و اتفاق‌‌ها چیست. آنها در کتاب‌های پیامبران‌شان خوانده بودند زمانی که احمد به دنیا بیاید احوال زمین و آسمان چگونه خواهد شد. پس سراسیمه به جستجو پرداختند.

یکی از یهودیان در مکه سراغ جماعتی از قریش رفت و از آنها پرسید آیا دیشب کودکی در میان شما متولد شده؟ قریشیان که از میلاد محمد (ص) بی خبر بودند پاسخ منفی دادند و علت این سوال را جویا شدند. مرد یهودی گفت دیشب علائمی در آسمان دیده شد که نشانه‌ی میلاد موعودی به نام «احمد» است. او که بیاید کار یهود تمام خواهد شد. اعراب مکه که اهل کتاب را به سبب دانشی که از کتب آسمانی‌شان داشتند، افرادی عالم می‌دانستند، کنجکاو شدند تا از ماجرا سر در بیاورند و فهمیدند عروس عبدالمطلب شب گذشته کودکی به دنیا آورده. این خبر که به گوش مرد یهودی رسید و مشخصات کودکِ متولد شده را که دانست، نعره‌ای زد و بر زمین افتاد. پس از آنکه به هوش آمد خطاب به مردمی که او را با تعجب نگاه می‌کردند گفت به خدا پیامبری تا قیام قیامت از بنی اسراییل گرفته شد![16]

خبر در شهر پیچید و خشم و غضبِ یهود جوشیدن گرفت. و چه به جاست اشاره به این کلام خداوند که خطاب به یهود فرمود: مُوتُوا بِغَیظِكُمْ![17] به خشم خود بمیرید! همانا خدا از درون سینه‌هاتان باخبر است.

آنها هنوز فرصت داشتند.

تا زمان بعثت پیامبر خاتم و اعلان رسمیِ دینش هنوز زمان باقی بود.

پس باید کودک تازه متولد شده را زودتر به چنگ می‌آوردند.

عبدالمطلب و آمنه به خوبی از خطر یهود آگاه بودند. همه‌ی دسیسه‌های یهود عقیم مانده بود و اکنون آماده بودند تا بغض شکست‌های‌شان را به تمامی بر سر محمد (ص) خالی کنند. مکه محل رفت و آمد کاروان‌های متعدد و افراد غریبه بود. در چنین مکان شلوغی دست اندازی به یادگار عبدالله کار دشواری نبود. پس چاره ای برای عبدالمطلب نماند جز اینکه از جگرگوشه‌شان دل بکند و او را مخفیانه به مکانی امن انتقال دهد. اما مگر می‌شد گل سرسبد خلقت را دست هر کسی به امانت سپرد؟

عبدالمطلب دنبال دایه‌ای معتمد گشت تا بتواند با خیالی راحت امانت خلقت را به دستان او بسپرد. هر کسی لایق حفاظت و نگاه داشتن این گنجینه نبود. به پرده‌ی کعبه چنگ زد و با تضرّع، خداوند رحمان را خواند تا بتواند فردی شایسته را برای این امر مهم پیدا کند. خداوند دعایش را مستجاب نمود و حلیمه را برای نگهداری از محمد فرستاد.[18]

حلیمه زنی بود پارسا، موحّد، عاقل، زیبا، نیک رفتار و با اصل و نسبی که به ابراهیم خلیل الرحمن و فرزندش اسماعیل علیهماالسلام می‌رسید.[19] محمد (ص) به او سپرده شد تا کیلومترها دور از مکه برده شود.

پس سبب اینکه محمد (ص) در روزهای نخستین تولدش همراه حلیمه به بیابان‌ها فرستاده می‌شود این نبود که رسم اعراب به دایه گرفتن باشد؛ که اگر چنین بود عبدالمطلب به اشاره ای صد دایه در مکه استخدام می‌کرد بی آنکه مجبور باشد دوریِ پاره‌ی تنش را تحمل کند.

حتی آنطور که داستان‌ها ساخته‌اند و بدیِ آب و هوا یا شیوع بیماری را دلیل فرستادن محمد (ص) به بادیه عنوان کرده‌اند هم نبود؛ که اگر چنین بود باید در اسناد تاریخی گزارشی از وخامت اوضاع آن زمانِ مکه و کوچ مردم یا لااقل کودکان به چشم می‌خورد. حال آنکه آنچه تاریخ تصریح دارد این است که در همان ایام کودکان دیگری که در خاندان عبدالمطلب بودند در مکه مانده و بزرگ شده‌اند.[20]

و اساسا وقتی مدت شیرخوارگی نوزاد، 2 سال است، چرا محمد (ص) 5 سال از خانه و کاشانه و عزیزانش دور می‌مانَد؟

پاسخ این سوال، کاملا آشکار است. حفظ جان محمد (ص) از توطئه‌ی یهود!

یهودیان می‌دانند محمد (ص) را به دایه سپرده‌اند. اما از اینکه به چه کسی و در چه منطقه‌ای، اطلاعی ندارند.

اگر بنی اسراییل از موسی (ع) و دیگر پیامبران‌شان نام دایه‌ی «احمد» را نیز پرسیده بودند همان روزهای اول او را یافته بودند. اما اکنون مجبور بودند وجب به وجب مکه و اطرافش را جستجو کنند. این کار 5 سال از آنها زمان برد.

عاقبت، مخفیگاه احمد را پیدا کردند.

حلیمه که متوجه رفت و آمدهای مشکوکی در اطراف خیمه‌اش شده بود، امانت الهی را برداشت و به مکه نزد عبدالمطلب گریخت.

حالا نوبت عبدالمطلب بود تا با همه‌ی قدرت و ثروتش از دردانه‌ی خلقت پاسبانی نماید. او بزرگ مکه بود و همواره پسران رشیدش و خدمتکاران و ملازمان زیادی در اطرافش حضور داشتند. با این اوصاف، یهود راه نفوذی برای نزدیک شدن به محمد (ص) نداشت. عبدالمطلب حتی در جلسات رسمی و مهمی که به ریاست وی در کنار کعبه برگزار می‌شد، محمد (ص) را که کودکی خردسال بود، از خود جدا نمی‌کرد. او را بر جای خود می‌نشاند و لحظه‌ای از آن درّ گرانبها چشم بر نمی‌داشت.[21]

وقتی عبدالمطلب به آخرین روزهای حیاتش نزدیک شد، پسرش ابوطالب را فراخواند و مسوولیت حفاظت از محمد (ص) را به او محوّل کرد.[22]

ابوطالب نیز همچون پدرش در هیچ شرایطی محمد (ص) را از خود جدا نمی‌کرد. شب‌ها کنارش می‌خوابید تا به کوچکترین صدایی بیدار شود؛ از غذایی که محمد (ص) می‌خواست بخورد، می‌خورد تا مطمئن شود مسموم نیست؛ هر جا محمد می‌رفت با او همراه می‌شد تا از نبود هرگونه خطری اطمینان پیدا کند ...[23]

او با آنکه پیشه‌اش تجارت بود، برای پاسداریِ مداوم از امانت خدا دیگر به سفر نرفت. یکبار هم که به سبب فشار قحطی‌ای که مکه را فراگرفته بود تن به سفر داد، محمد (ص) را با خود برد و همواره مرکب او را جلوی چشمانش نگاه می‌داشت تا خیالش از امنیت او راحت باشد.[24] در همین سفر یکی از دانشمندان مسیحی به نام بحیرا، محمد (ص) را از روی نشانه‌های کتب آسمانی شناخت و خطاب به ابوطالب گفت:

"به خدا سوگند این پسر همان است که ... در زمین تهامه مبعوث می‌شود و به مدینه مهاجرت مى‏كند، اسمش در میان قومش امین (محمد امین) است و در آسمانها احمد و او از نسل اسماعیل بن ابراهیم است."[25]

و در حالی که دست و پای محمد (ص) را بوسه می‌زد می‌گفت:

"اى كسى كه روشنىِ دنیا از فروغ اوست ...

كلیدهاى بهشت و دوزخ در دست تو است ...

تو همانی كه قیامت برپا نشود تا آنكه همه‌ی پادشاهان با فروتنى به دین تو در آیند...

اگر در زمان نبوّت تو زنده باشم با شمشیر به یاری‌ات بر مى‏خیزم

تو سید فرزندان آدم و سرور رسولانى، تو پیشوای متّقین و خاتم انبیائى‏ ...

تو دعاى ابراهیم و بشارت عیسایى‏ ..."[26]

سپس رو به ابوطالب کرد و عاجزانه از او خواست تا هرچه سریع‌تر محمد (ص) را به مکه بازگرداند چراکه:

"همه‌ی اهل كتاب خصوصا یهودیان از ولادت این نوجوان آگاه هستند و اگر او را ببینند و چنان كه من مى‏‌شناختم آنها هم بشناسند شرّى به او می‌رسانند."[27]

از آن پس ابوطالب از ترس جان محمد (ص) دیگر به هیچ سفری نرفت.[28] او حتی شب‌ها به دفعات جای خواب محمد (ص) را با فرزندانش عوض می‌کرد تا در صورت حمله‌ی احتمالی دشمن، جان عزیزش در خطر نباشد.[29]

یهود هر چه خدعه و نیرنگ و امکانات داشت به کار گرفت تا پیش از بعثت پیامبر خاتم، او را از بین ببرد. اما اراده‌ی خداوند این بود که محمد (ص) جانشین او بر روی زمین شود و برای زمینیان رحمت و هدایت و سعادت به ارمغان آورَد.

محمد (ص) به رسالت مبعوث شد و وعده‌ی همه‌ی انبیاء و فرستادگان آسمانی محقق گردید. همگان به اسلام - دین تسلیم بودن در مقابل خالق متعال - فراخوانده شدند و البته شرط مسلمان بودن، پذیرش اشرف مخلوقات یعنی محمد مصطفی و اهل بیت پاکش به مِهتری و سرپرستی و اطاعت همه جانبه از ایشان بود:

"إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون"[30]

همانا سرپرست شما خدا و رسولش و امیر مومنان و 11 امام از نسل ایشان هستند.[31]

"یَا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ"[32]

ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید از خدا و اطاعت کنید از رسول و اولیای امرتان (اهل بیت پیامبر)[33]

این، یعنی همان عهدی که خداوند از آدم و فرزندانش گرفته بود! محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و فرزندان حسین را به برتری و سرپرستی خود بپذیرید و از ایشان اطاعت کنید.

 

Bullets نکات مهم این جلسه:

-    یهودیان گمان می‌کردند با کشتن عبدالله از تولد موعود عهد برای همیشه جلوگیری کرده‌اند. اما به ناگاه نشانه‌هایی در زمین و آسمان مشاهده کردند که بر اساس پیشگویی‌های انبیاء گذشته‌شان خبر از میلاد احمد می‌داد.

-    بزرگان یهود وقتی از تولد احمد اطمینان پیدا کردند تصمیم گرفتند تا قبل از اینکه به نبوت مبعوث شود او را از سر راه‌شان بردارند.

-    عبدالمطلب و آمنه که از نقشه‌‌ی یهود آگاه بودند، محمد (ص) را به دایه ای موحد، پاکدامن، نیکو روی و نیکو سرشت به نام حلیمه سپردند تا دور از دسترس یهود مخفیانه در بادیه بزرگش کند.

-    یهود وجب به وجب مکه و اطرافش را جستجو کرد تا عاقبت بعد از 5 سال مخفیگاه محمد (ص) را یافت.

-    حلیمه محمد (ص) را به عبدالمطلب برگرداند. عبدالمطلب تمام قدرت، ثروت و محافظانش را به کار گرفت تا نگذارد یهود به محمد (ص) نزدیک شود.

-    پس از وفات عبدالمطلب وظیفه‌‌ی مراقبت از محمد (ص) به عهده‌‌ی ابوطالب (عموی پیامبر) قرار گرفت. او نیز محمد (ص) را از پیش دیدگانش دور نکرد. با او می‌خوابید، با او غذا می‌خورد، با او بیرون می‌رفت، ...

-    راهبی مسیحی با دیدن محمد (ص) و علایم و نشانه‌هایش، موعود بشارت داده شده در کتب آسمانی را شناخت و با او تجدید عهد نمود (دوستی و محبت خود را به محمد اقرار کرد و گفت چنانچه در زمان نبوّت ایشان زنده باشد به یاری‌اش بر مى‏خیزد.) و ابوطالب را از خطر یهود و نقشه‌‌ی ایشان برای از بین بردن احمد آگاه ساخت.

-    با وجود همه‌‌ی خدعه‌های یهود، محمد (ص) مبعوث شد و همگان را به تسلیم شدن در برابر خالق متعال (اسلام) فرا خواند. و البته شرط خدا برای پذیرش اسلامِ ایمان آورندگان، پذیرش مفاد عهد الهی بود. یعنی قبول کردن سرپرستی محمد (ص) و اهل بیتش و اطاعت از ایشانwww.mohammadivu.org.MOHR

  

 

 

 

 

 


[1] "‌یر‌یدُونَ أَنْ ‌یطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ ‌یأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ ‌یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون": قرآن کریم، سوره توبه، آیه 32. 

[2] خداوند خطاب به حضرت آدم فرمود: "وَ هُمْ خَیرٌ مِنْكَ وَ مِنْ جَمِیعِ خَلْقِی وَ لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُكَ وَ لَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ" یعنی: ایشان (محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و امامان از نسل حسین علیهم السلام) از تو و از همه‌ی مخلوقاتم برترند. اگر آنها نبودند تو را خلق نمی‌كردم و همچنین نه بهشت و جهنم و نه آسمان و زمین را نمی‌آفریدم: بحارالانوار، ج 26، ص 273. ؛ همچنین بنگرید به درس چهارم از درسنامه‌ی عهد معهود.

[3] قرآن کریم، سوره بقره، آیه 30. بنگرید به درس اول و دوم از درسنامه‌ی عهد معهود

[4] به این موضوع در درس های گذشته‌‌ی عهد معهود اشاره شده. علاوه بر این، در درس چهاردهم ذیل آیه‌‌ی «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ ‌یا بَنِی آدَمَ ...» (سوره یس، آیه 60) به تفصیل بیان می‌گردد.

[7] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "وَ انْتَشَرَ فِی تِلْكَ اللَّیلَةِ نُورٌ مِنْ قِبَلِ الْحِجَازِ ثُمَّ اسْتَطَارَ حَتَّى بَلَغَ الْمَشْرِق‏": بحارالانوار، ج 15، ص 258.

[8] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "وَ ارْتَجَسَ إِیوَانُ كِسْرَى وَ سَقَطَ مِنْهُ أَرْبَعَ عَشْرَةَ شُرَافَةً‏": مناقب آل ابی طالب (ع) ابن شهرآشوب، ج 1، ص 30.

[9] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "وَ غَاضَتْ بُحَیرَةُ سَاوَة‏": مناقب آل ابی طالب (ع) ابن شهرآشوب، ج 1، ص 30.

[10] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "وَ خَمَدَتْ نَارُ فَارِسَ وَ لَمْ تُخْمَدْ قَبْلَ ذَلِكَ بِأَلْفِ عَام‏‏": مناقب آل ابی طالب (ع) ابن شهرآشوب، ج 1، ص 30.

[11] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "وَ لَمْ یبْقَ سَرِیرٌ لِمَلِكٍ إِلَّا أَصْبَحَ مَنْكُوساً وَ الْمَلِكُ مُخْرَساً لَا یتَكَلَّمُ یوْمَهِ ذَلِك‏": مناقب آل ابی طالب (ع) ابن شهرآشوب، ج 1، ص 30.

[12] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "وَ بَطَلَ سِحْرُ السَّحَرَة": مناقب آل ابی طالب (ع) ابن شهرآشوب، ج 1، ص 30.

[13] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "لَمَّا وُلِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ إِبْلِیسُ لأبلسة [الْأَبَالِسَةِ] قَدْ أَنْكَرْتُ اللَّیلَةَ الْأَرْضَ فَصَاحَ فِی الْأَبَالِسَة": الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 69.

[14] امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: "أَصْبَحَتِ الْأَصْنَامُ عَلَى وُجُوهِهَا‏": مناقب آل ابی طالب (ع) ابن شهرآشوب، ج 1، ص 30. ؛ بخشی از اقرار یکی از اهل کتاب به آنچه در کتب آسمانی پیشین درباره‌ی تولد رسول خاتم آمده بوده: "... وَ لَقَدْ تَنَكَّسَتِ الْأَصْنَامُ كُلُّهَا": بحارالانوار، ج 15، ص 262.

[15] امیر مومنان می‌فرمایند: "لَمَّا وُلِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُلْقِیتِ الْأَصْنَامُ فِی الْكَعْبَةِ عَلَى وُجُوهِهَا فَلَمَّا أَمْسَى سُمِعَ صَیحَةٌ مِنَ السَّمَاءِ جاءَ الْحَقُ‏ وَ زَهَقَ‏ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقا (قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 81)" یعنی: هنگامی که رسول خدا متولد شد بت‌های کعبه با صورت به زمین افتادند و صیحه ای از آسمان شنیده شد که «حق آمد و باطل نابود شد؛ همانا باطل نابودشدنی است»": مناقب آل ابی طالب (ع) ابن شهرآشوب، ج 1، ص 31.

[16] "ذَهَبَتْ نُبُوَّةُ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ": بحارالانوار، ج 15، ص 260.

[17] "مُوتُوا بِغَیظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور": قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 119.

[18] بحارالانوار، ج 15، ص 341 و 342.

[19] عقیل بن ابی وقاص که یکی از شیوخ مورد احترام قریش بود در معرفی حلیمه به عبدالمطلب او را زنی عاقل، خوب روی، درستکار و با اصل و نسبی که به حضرت ابراهیم می‌رسد توصیف نمود: "یا أَبَا الْحَارِثِ إِنِّی لَأَعْرِفُ فِی أَرْبَعَةٍ وَ أَرْبَعِینَ صِنْدِیداً مِنْ صَنَادِیدِ الْعَرَبِ امْرَأَةً عَاقِلَةً هِی أَفْصَحُ لِسَاناً وَ أَصْبَحُ وَجْهاً وَ أَرْفَعُ‏ حَسَباً وَ نَسَباً وَ هِی حَلِیمَةُ بِنْتُ أَبِی ذُؤَیبٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ ... نَبْتِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ": بحارالانوار، ج 15، ص 342 و 343. ؛ پدر حلیمه نیز در توصیف حلیمه برای عبدالمطلب در مقایسه با دیگر دخترانش گفت خداوند او را با عقل و فهمی کامل تر و قلبی مهربان تر خلق کرده: "... حَلِیمَةُ لَمْ تَكُنْ كَأَخَوَاتِهَا بَلْ خَلَقَهَا اللَّهُ تَعَالَى أَكْمَلَ عَقْلًا وَ أَتَمَّ فَهْماً وَ أَفْصَحَ لِسَاناً وَ أَثَجَّ لَبَناً وَ أَصْدَقَ لَهْجَةً وَ أَرْحَمَ قَلْباً مِنْهُنَّ جُمَع‏": همان، ص 344.

[20] به عنوان نمونه حمزه که پسر عبدالمطلب بود و اختلاف سِنّی زیادی با پیامبر نداشت در همان مکه بزرگ شد. آیا آب و هوا فقط برای محمد (ص) بد بود؟ آیا فقط ایشان در معرض بیماری بود؟!

[21] "كَانَ یوضَعُ لِعَبْدِ الْمُطَّلِبِ فِرَاشٌ فِی ظِلِّ الْكَعْبَةِ لَا یجْلِسُ عَلَیهِ أَحَدٌ إِلَّا هُوَ إِجْلَالًا لَهُ وَ كَانَ بَنُوهُ یجْلِسُونَ حَوْلَهُ حَتَّى یخْرُجَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یخْرُجُ وَ هُوَ غُلَامٌ صَبِی فَیجِی‏ءُ حَتَّى یجْلِسَ عَلَى الْفِرَاشِ فَیعْظِمُ ذَلِكَ‏ أَعْمَامُهُ‏ وَ یأْخُذُونَهُ لِیؤَخِّرُوهُ فَیقُولُ لَهُمْ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ إِذَا رَأَى ذَلِكَ مِنْهُمْ دَعُوا ابْنِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ لَهُ لَشَأْناً عَظِیماً إِنِّی أَرَى أَنَّهُ سَیأْتِی عَلَیكُمْ یوْمٌ وَ هُوَ سَیدُكُمْ إِنِّی أَرَى غُرَّتَهُ غُرَّةً تَسُودُ النَّاسَ ثُمَّ یحْمِلُهُ فَیجْلِسُهُ مَعَهُ وَ یمْسَحُ ظَهْرَهُ وَ یقَبِّلُهُ وَ یقُولُ مَا رَأَیتُ قُبْلَةً أَطْیبَ مِنْهُ وَ لَا أَطْهَرَ قَطُّ وَ لَا جَسَداً أَلْینَ مِنْهُ وَ لَا أَطْیبَ": بحارالانوار، ج 15، ص  142 و 143.

[22] "أَدْرَكَ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ الْوَفَاةُ فَبَعَثَ إِلَى أَبِی طَالِبٍ وَ مُحَمَّدٌ عَلَى صَدْرِهِ وَ هُوَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ هُوَ یبْكِی وَ یلْتَفِتُ إِلَى أَبِی طَالِبٍ وَ یقُولُ یا أَبَا طَالِبٍ انْظُرْ أَنْ تَكُونَ حَافِظاً لِهَذَا الْوَحِیدِ الَّذِی لَمْ یشَمَّ رَائِحَةَ أَبِیهِ وَ لَمْ یذُقْ شَفَقَةَ أُمِّهِ انْظُرْ یا أَبَا طَالِبٍ أَنْ یكُونَ مِنْ جَسَدِكَ بِمَنْزِلَةِ كَبِدِكَ فَإِنِّی قَدْ تَرَكْتُ بَنِی كُلَّهُمْ وَ أَوْصَیتُكَ بِهِ لِأَنَّكَ مِنْ أُمِّ أَبِیهِ یا أَبَا طَالِبٍ إِنْ أَدْرَكْتَ أَیامَهُ تَعْلَمُ‏ أَنِّی كُنْتُ مِنْ أَبْصَرِ النَّاسِ بِهِ وَ أَنْظَرِ النَّاسِ وَ أَعْلَمَ‏ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَتَّبِعَهُ فَافْعَلْ وَ انْصُرْهُ بِلِسَانِكَ وَ یدِكَ وَ مَالِكَ فَإِنَّهُ وَ اللَّهِ سَیسُودُكُمْ وَ یمْلِكُ مَا لَمْ یمْلِكْ أَحَدٌ مِنْ بَنِی آبَائِی یا أَبَا طَالِبٍ مَا أَعْلَمُ أَحَداً مِنْ آبَائِكَ مَاتَ عَنْهُ أَبُوهُ عَلَى حَالِ أَبِیهِ وَ لَا أُمُّهُ عَلَى حَالِ أُمِّهِ فَاحْفَظْهُ لِوَحْدَتِهِ هَلْ قَبِلْتَ وَصِیتِی قَالَ نَعَمْ قَدْ قَبِلْتُ وَ اللَّهُ عَلَی بِذَلِكَ‏شَاهِدٌ فَقَالَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ فَمُدَّ یدَكَ إِلَی فَمَدَّ یدَهُ فَضَرَبَ بِیدِهِ إِلَى یدِهِ ثُمَّ قَالَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ الْآنَ خُفِّفَ عَلَی الْمَوْتُ": بحارالانوار، ج 15، ص 143 و 144.

[23] "... كان لا ینام إلا إلى جنبه و یخرج فیخرج معه و قد كان یخصه بالطعام‏ ...": بحارالانوار، ج 15، ص 407.

[24] "... فَكَانَ وَ اللَّهِ الْبَعِیرُ الَّذِی عَلَیهِ مُحَمَّدٌ أَمَامِی لَا یفَارِقُنِی": بحارالانوار، ج 15، ص 194.

[25] "... نَبِی یخْرُجُ فِی أَرْضِ تِهَامَةَ مُهَاجَرُهُ إِلَى الْمَدِینَةِ اسْمُهُ فِی قَوْمِهِ الْأَمِینُ وَ فِی السَّمَاءِ أَحْمَدُ وَ هُوَ مِنْ عِتْرَةِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ لِصُلْبِهِ فَوَ اللَّهِ ...": بحارالانوار، ج 15، ص 197.

[26] "یا مَنْ بَهَاءُ نُورِ الدُّنْیا مِنْ نُورِهِ ... مَعَكَ مَفَاتِیحُ الْجِنَانِ وَ النِّیرَانِ ... أَنْتَ الَّذِی لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَدْخُلَ الْمُلُوكُ كُلُّهَا فِی دِینِكَ صَاغِرَةً قَمِئَة ... لَئِنْ أَدْرَكْتُ زَمَانَكَ لَأَضْرِبَنَّ بَینَ یدَیكَ بِالسَّیفِ ضَرْبَ الزَّنْدِ بِالزَّنْدِ أَنْتَ سَیدُ وُلْدِ آدَمَ وَ سَیدُ الْمُرْسَلِینَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ خَاتَمُ النَّبِیین‏ ... أَنْتَ بِدَعْوَةِ إِبْرَاهِیمَ‏ وَ بِشَارَةِ عِیسَى‏": بحارالانوار، ج 15، ص 196.

[27] "أَرَى لَكَ أَنْ تَرُدَّهُ إِلَى بَلَدِهِ عَنْ هَذَا الْوَجْهِ فَإِنَّهُ مَا بَقِی عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ یهُودِی وَ لَا نَصْرَانِی وَ لَا صَاحِبُ كِتَابٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمَ بِوِلَادَةِ هَذَا الْغُلَامِ وَ لَئِنْ رَأَوْهُ وَ عَرَفُوا مِنْهُ مَا قَدْ عَرَفْتُ أَنَا مِنْهُ لَیبْغُنَّهُ شَرّاً وَ أَكْثَرُ ذَلِكَ مِنَ الْیهُود‏": بحارالانوار، ج 15، ص 197.

[28] "و رجع به أبو طالب فما خرج به سفرا بعد ذلك خوفا علیه‏": بحارالانوار، ج 15، ص 407.

[29] "وَ كَانَ النَّبِی ص إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ وَ نَامَتِ الْعُیونُ جَاءَهُ أَبُو طَالِبٍ فَأَنْهَضَهُ عَنْ مَضْجَعِهِ وَ أَضْجَعَ عَلِیاً مَكَانَه‏": بحارالانوار، ج 35، ص 93.

[30] قرآن کریم، سوره مائده، آیه 55.

[31] ترجمه‌‌ی آیه‌‌ی مذکور اینگونه است: همانا سرپرست شما خدا و رسولش و آن ایمان آورندگانی که نماز به پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند هستند. اما امام صادق علیه السلام به عنوان مفسّر و مبیّن حقیقی قرآن در تبیین این آیه‌ و اینکه مومنانی که در حال رکوع زکات می‌دهند تصریح فرمودند: "وَ الَّذِینَ آمَنُوا یعْنِی عَلِیاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ ع إِلَى یوْمِ الْقِیامَة": کافی، ج 1، ص 288.

[32] قرآن کریم، سوره نساء، آیه 59.

[33] امام صادق علیه السلام در تبیین آیه‌ی مذکور فرمودند: "أُولِی‏ الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ فَكَانَ عَلِی ع ثُمَّ صَارَ مِنْ بَعْدِهِ- الْحَسَنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ الْحُسَینُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی ثُمَّ هَكَذَا یكُونُ الْأَمْرُ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِإِمَامٍ": کافی، ج 2، ص 21.

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

 

به ما بپیوندید: 

instagram twtr fbk telegram Aparat

  

 
امروز:امروز:993
این هفته:این هفته:9240
در مجموع:در مجموع:7614853
Center
Pagerank