نویسنده: زهرا مرادی ( کارشناس ارشد MBA؛ این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید )
تنها 23 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
کاروانی بزرگ به قافله سالاریِ آخرین پیامبر خدا، به سوی مهبط وحی – مکه – به راه میافتد.
1385 سال (شمسی) پیش در چنین روزی، مصادف با شنبه، 25 ذیالقعدة سال 10 هجری، مطابق 25 فوریة سال 632 میلادی و ششم اسفند ماه، رسول خدا به همراه دخترش فاطمه زهرا (برترین بانوی دو عالم) و حسن و حسین (سروران جوانان بهشت) و سایر وابستگان و یارانش مدینه را به قصد مکه ترک میگویند.
منادیانی از جانب رسول خدا به مناطق مسلماننشین دیگر رفتهاند و همگان را برای حضور در این سفر حج به صورت رسمی دعوت کردهاند. جمعیتی بالغ بر هفتاد هزار نفر، در 7 كیلومتری مدینه و 486 كیلومتری مكّه در محلّی كه امروز مسجد شجره نامیده میشود، متوقّف شدهاند تا به دستور پیامبر احرام بببندند و به سوی حرم امن الهی راهی گردند.
این، اولین و آخرین حجّ پیامبر خاتم است. از این رو همگان – خصوصا آنها که تاکنون به زیارت پیامبرشان نایل نشدهاند – مشتاق همراهیِ برترین مخلوق آفرینش در این سفر الهی و مهم هستند. آنها میآیند تا نادانستههاشان را فراگیرند و از هدایتگر خود بپرسند پس از ایشان، برای کسب هدایت باید به چه کسی مراجعه کنند؟
ما نیز با کاروان رسول خاتم همراه میشویم.
تنها 22 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
یکشنبه؛ 7 اسفند و 26 ذیالقعدة، سال 10 هجری:
کاروان بزرگ زائران خانهی خدا، به سرپرستی رسول مهربانی به سوی مکه در حرکت است. اهل بیت پیامبر همگی در کاروان حضور دارند، جز علی امیر مومنان.
پیامبر، خود وصیّ، وزیر و مبلّغ[1] خویش یعنی علی بن ابیطالب را برای رساندن پیام هدایت اسلام به گوش مردم نجران و یمن به ماموریت فرستاده بود. اینک قاصدی از جانب رسول خدا به سوی علی رهسپار است تا بدیشان خبر دهد هر چه سریعتر خود را از یمن به مکه برساند.
آری! بی وجود علی، این سفر لطفی نخواهد داشت.تنها 21 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
دوشنبه؛ 8 اسفند و 27 ذیالقعدة، سال 10 هجری:
پیامبر از همگان – پیر و جوان؛ مرد و زن؛ سیاه و سفید – خواسته بود در صورت امکان در این حج شرکت کنند. حضور پیادهها، خردسالان و کهنسالان سرعت کاروان را کم کرده بود؛ و با این سرعت که پیش میرفتند، هشت روز دیگر تا رسیدن به مکه راه داشتند. در این میان، شوق پیامبر برای رسیدن از همگان بیشتر بود.
کسی نمیدانست این شوق، از برای رسیدن به کعبه است یا نزدیک شدن به علی. هرچند تفاوتی نیز نمیکرد. علی و کعبه از سالها پیش با هم عجین بودند؛ از همان لحظه که کعبه، فاطمه بنت اسد را برای به دنیا آوردن برترین خلق خدا – علی – به درون خویش دعوت نمود. [2]
تنها 20 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است .
سهشنبه؛ 9 اسفند و 28 ذیالقعدة، سال 10 هجری:
مردم از زبان رسول خاتم شنیده بودند که از عمر مبارک پیامبرشان مدت زیادی باقی نمانده است. از همین رو تشنگان علم و معرفت، فرصتِ همسفری با رحمت عالمیان در حجه الوداع را غنیمت دانسته، سوالات خویش را از ایشان میپرسیدند.
اما آنچه از نگاه نگران برخی فهمیده میشد، این سوال بود که:
پس از آخرین پیامبر خدا، چه کسی عطش مشتاقان علم و معرفت را فرو خواهد نشاند؟ آیا کسی هست که به همین خوبی و با همین دلسوزی، در حق امت رسول خدا پدری کند؟
و البته جای نگرانی نبود. چراکه پیامبر، بارها و بارها پاسخ این پرسش را داده بود. او آشکارا پدر امت [3] و درِ شهر علم[4] را به همگان معرفی کرده بود. حال، اختیار با خود مردم بود. میتوانستند از این بابِ هدایت بهرهمند گردند؛ یا آنکه آن را بیاستفاده رها سازند.
تنها 19 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
چهارشنبه؛ 10 اسفند و 29 ذیالقعدة، سال 10 هجری:
کاروان، همچنان به مسیر خود ادامه میدهد و هرچه به مکه نزدیکتر میگردد، بر جمعیتش افزوده میشود. دهها هزار زن و مرد مسلمان به سرپرستیِ آخرین پیامبر خدا لبّیک گویان عازم زیارت خانهای هستند که به سبب شرافت عظیمش، به خانهی خدا (بیت الله) ملقّب است. خانهای که اولین پیامبر خدا – آدم ابوالبشر – آن را به عنوان عبادتگاه آفریدگار مهربان بنا کرد؛ و خلیل خدا – ابراهیم علیه السلام – به همراهی فرزندش اسماعیل آن را مرمّت و بازسازی نمود. خانهای که همواره مورد احترام همگان، حتی مشرکان و بتپرستان بود؛ تا آنجا که مهمترین بتهاشان را در این مکان نگاه میداشتند. خانهای که در سال هشتم هجری توسط رسول خدا و وصیّاَش برای همیشه از بتها خالی شد. مردم هنوز به خاطر دارند روزی را که به فرمان رسول مهربانی، علی بن ابیطالب بر دوش پیامبر رفت تا حرم امن الهی را از هر آنچه بوی غیر خدا میدهد بزداید. [5]
تنها 18 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
پنجشنبه؛ 11 اسفند و 30 ذیالقعدة، سال 10 هجری:
امروز، کاروان پیامبر در مسیر مکه به «ابواء» میرسد. مکانی که یادآور واقعهای دردناک از کودکیِ رسول اکرم است. پنجاه و هفت سال پیش در همین دیار، محمد – که درود خدا بر او باد – در سن شش سالگی مادر خویش - آمنه - را از دست داد. رسول خدا که پیش از تولد، پدرش عبدالله را نیز از دست داده بود، با وفات مادر، طعم تلخ یتیمی را بیش از پیش احساس کرد. اما خداوند مهربان او را تنها و بی سرپرست رها نکرد و بهترین و با کفایت ترین فردی را که می توانست سرپرست پیامبر آینده شود – یعنی عبدالمطلب پدربزرگ رسول خدا - حامی محمد قرار داد.
حال چنین خدای مهربانی که رسول خویش را بی پناه و بدون سرپرستی لایق رها نکرده، آیا امّت رسولش را پس از رحلت پیامبر بدون پدری دلسوز به حال خود وا خواهد گذاشت؟
البته که نه. همگان بارها و بارها از زبان رسول خدا شنیده بودند که: «من و علی پدران این امّت هستیم.»[6]
همگان به خوبی می دانستند این کلام خداوند که فرمود: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ»[7] در شأن علی نازل شده است و سرپرست مردم، پس از رسول خدا کسی نیست جز علی، امیر مومنان.[8]
تنها 17 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
جمعه؛ 12 اسفند و اول ذیالحجّه، سال 10 هجری:
هنوز 150 کیلومتر دیگر تا مکه مانده. امروز کاروان پیامبر وارد وادیِ «جحفه» - یکی از میقاتهای پنج گانه - میشود. جحفه، مکانی است در مسیر کاروان های عبوری به مکه، مدینه، عراق و مصر؛ و از همین رو سرزمینی است که اتفاقات رنگ به رنگ زیاد به خود دیده. سال پیش در همین مکان بود که امیر مومنان برای انجام ماموریتی خطیر، خود را به گروهی که پیشتر عازم شده بودند رساند و حکم خدا و رسولش را مبنی بر اینکه «این كار را حتما باید خود پیامبر یا كسی كه از او باشد، صورت دهد» بدیشان ابلاغ کرد. [9]
آری! خداوند مردی از اهل بیت پیامبر؛ بلکه جان پیامبر – یعنی علی - را برای این ماموریت انتخاب کرده بود. علی، «نَفْسِ نبی» بود. این را همگان – حتی آنان که به محمد و خدای محمد ایمان نداشتند – می دانستند. اگر هم نمی دانستند آن روز که قرار بر «مباهله» شد و رسول خدا به همراه نور چشمانش حسن و حسین؛ و فاطمه و علی در صحنه حاضر شد حساب کار دستشان آمد که علی برای نبی، جان است! [10] پس اگر خدا فرمان داده مردی از رسولش ماموریت را به انجام رساند، اعلان دوبارهای بوده بر فضیلت بوتراب و نزدیکی او به پیامبر.
آری! جحفه یادآور فضیلت علی است بر دیگران؛ و آبستن واقعهای است عظیم در تاریخ حیات آدمیان.[11] تنها 17 روز تا آن واقعهی سرنوشتساز باقی است!
شنبه؛ 13 اسفند و دوم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
هشت روز است که مدینه پیامبر و اهل بیتش را ندیده. بیخاندان پیامبر، مدینه صفایی ندارد. افتخار مدینه به آن است که شهر رسول خدا باشد و آن را «مدینه النبی» بخوانند. اینکه چه شد «یثرب» را شهر پیامبر (مدینه النبی) خواندند، خود ماجرایی شنیدنی است.
10 سال پیش که مشرکان مکه آزار و شکنجهی بر پیامبر و یارانش را به انتها رساندند، خداوند به پیامبر و پیروانش دستور هجرت به «یثرب» را داد. مسلمانان، خانه و کاشانهی خود را در راه خدا رها کردند و هر یک به طریقی دور از چشم مشرکان و ممانعت ایشان مکه را ترک گفتند. اما رسول خدا همچنان در مکه مانده بود. او پدر امت بود. تا خیالش از هجرت پیروانش راحت نمیشد، بار سفر نمیبست. با این وجود مکّیان میدانستند دیر یا زود محمد نیز مکه را ترک میکند و پیام حیاتبخش اسلام را به سرزمینهای دورتر میبَرَد. آنها نمیخواستند قدرت محمد و تعداد پیروانش از این بیشتر شود. باید کاری میکردند تا برای همیشه محمد را که تهدیدی بر قدرت جبّاران و سفّاکان بود ساکت کنند. اما هیچیک جرأت نمیکرد با کشتن محمد، بنیهاشم را بر علیه خود بشوراند. لذا تصمیم گرفتند این کار را با همکاری یکدیگر انجام دهند و از هر قبیله یک نفر در قتل رسول خدا سهیم باشد تا بنی هاشم نتواند به خونخواهی محمد به مبارزه با اعراب برخیزد. آنها شبانه راهیِ خانه پیامبر شدند تا او را در بستر به شهادت برسانند. غافل از آنکه خداوند رسولش را از چنین توطئهای آگاه ساخته بود. [12] رسول اکرم باید همان شب مکه را به قصد یثرب ترک میکرد. محمد امین، امین خویش – علی بن ابیطالب – را فراخواند و از او پرسید آیا حاضر است امشب را در جایگاه رسول خدا بخوابد تا پیامبر فرصت کند خود را به یثرب برساند؟ علی مشتاقانه پذیرفت. در راه حبیب خدا، جان چه قابلی داشت؟
چهل نفر که شمشیرهاشان را با کینهی محمد آخته بودند، شب هنگام به خانه رسول هجوم آوردند تا فرستادهی خدا را قطعه قطعه کنند. ناگهان علی از بستر برخاست و مشرکان را در مکرشان ناکام گذارد.
این کلام خدا که فرمود «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»[13] یادگاری است از همان شب عزیز، لیله المبیت![14]
در آن شب، علی نه تنها فخری بر افتخارات پیشین خود افزود؛ که فخر و مباهات خدا بر ملائکهاش را نیز سبب شد. [15]
پیامبر که به یثرب رسید، به صفای قدوم رحمت عالمیان آنجا را «مدینه النبی» نامیدند. از آن روز مدینه با دم و بازدم پیامبر و اهل بیتش نفس میکشید. اما اکنون 8 روز است که پیامبر و اهلش مدینه را دلتنگِ فراقِ خود کردهاند.
یکشنبه؛ 14 اسفند و سوم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
پیامبر و همراهانش امروز به «عُسفان» میرسند. از دیگر سو، امیر مومنان نیز به همراه گروهی که مشتاق انجام مراسم حج در محضر رسول خاتم بودند از جانب یمن به سوی مکه رهسپارند. همه میدانند پیامبر، دلتنگ علی است. همان علی که رحمت عالمیان در وصفش گفت:
"هر کس بخواهد آدم را ببیند در علمش؛ و نوح را ببیند در سِلمَش؛ و ابراهیم را ببیند در حلمش؛ و موسی را ببیند در ذکاوتش؛ و داود را ببیند در زهدش؛ پس به علی بن ابی طالب نگاه کند."[16]
تنها 14 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
دوشنبه؛ 15 اسفند و چهارم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
امروز، كاروان پیامبر به «مَرُّالظَّهْران» میرسد و شبانگاه به سوی «سَرِف» - آخرین منزل پیش از رسیدن به مکه - حركت میکند. فردا پیامبر و علی و مکه به هم خواهند رسید. فقط خدا میداند کدامیک بیتابتر است؟
مکه؛ که محمد – حبیب خدا – و علی – حبیب محمد – را انتظار میکشد؟
یا محمد؛ که چندین روز است از علی - که به فرمودهی پیامبر، همچون «سر» است برای رحمت عالمیان[17] - دور مانده؟
یا علی؛ که از کودکی در دامان رسول عالمیان رشد کرده و بالیده؟
فقط خدا میداند!
تنها 13 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
سهشنبه؛ 16 اسفند و پنجم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
امروز محمد به علی؛ و مکه به نبی و وصی میرسد. حبیب خدا در نزدیکی مکه برای دیدار امیر مومنان توقف نموده است. علی که در پیِ بازگشت از ماموریتی در یمن، به سوی مکه رهسپار بود، به شوق دیدار رحمت عالمیان کاروان خود را ترک میگوید و به سوی دلدار خویش میشتابد.
علی هماره همدم و همنفس و همدوش و همقدم و همراه و همکلام و همراز رسول خدا بوده؛ و دوری این چند روز، هر دو را بی تاب زیارت یکدیگر نموده بود. محمد، علی را در آغوش میکشد و خستگی از روح بی تابش میزداید. پس از آنکه علی گزارش سفر خویش را به رسول خدا اعلام میکند، به فرمان پیامبر به سوی کاروان خویش – که دوازده هزار نفر از مشتاقان شرکت در حج به همراهی پیامبر بودند – باز میگردد تا به همراهی ایشان وارد مکه گردد. رسول خدا نیز کاروان خویش را به سوی میعادگاه به راه میاندازد.
پیامبر در حالی که حمد و ثنای پروردگار را به جای میآورد، از باب "بنی شیبه" وارد مسجدالحرام میشود. سپس به استلام حجرالاسود میپردازد و آنگاه به طواف خانهی خدا مشغول میگردد. گرچه این رسول بود که به حکم خدا گرداگرد بیت الله طواف میکرد؛ اما به واقع کعبه بود که دور حبیب خدا میگردید و حضور فرزند خلف ابراهیم را به حرم امن الهی خوشامد میگفت.
تنها 12 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
چهارشنبه؛ 17 اسفند و ششم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
دومین روزی است که مکه میزبان رسول خدا و همراهانش است. مردم از مناطق مختلف خویش را به مکه رساندهاند تا مناسک حج را از پیامبر خویش بیاموزند و در کنار ایشان حج به جای آورند. عدهای نیز فرصت را غنیمت شمرده، سوالات دینی خود را از ایشان میپرسند. اما در این میان، گروهی به شکایت آمدهاند. شکایت از علی که چرا به ایشان اجازه نداده در لباسهایی که متعلق به بیتالمال بوده، تصرف کنند و از آنها به عنوان جامهی احرام استفاده نمایند! پیامبر که شِکوهی ایشان را میشنود، ناراحت میشود و میفرماید:
" زبانتان را در بدگویی از علی در کام گیرید که او در اجرای مقررات خداوند سخت گیر است و در امور دینش سستی نمیکند."[18]
تنها 11 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
پنجشنبه؛ 18 اسفند و هفتم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و مکه و خِیل اسلام آورندگان، همه جمعاند. به نظر همه چیز آنگونه است که باید باشد. پس این غم حُزن چیست که چهرهی حبیب خدا را پوشانده؟ به چه میاندیشد که اینچنین نگران و مضطرب است؟
پیامبر، حال پدری را دارد که از آیندهی فرزندانش نگران است. فرزندان ناخَلَفی که هر چه در تربیت و هدایت ایشان کوشید، آنها جز بر جهالت خویش هیچ نیفزودند. حال، زمان رفتن است. فرزندانِ این پدر حتی اکنون که او در قید حیات است، حُرمتش را پاس نمیدارند و کلامش را پیروی نمیکنند؛ چه رسد به زمانی که پدر از میانشان رفته باشد! حتی اگر پیامبر بارها و بارها و بارها گفته باشد «من و علی پدران این امّتیم»[19] !
آری؛ پیامبر خطاب به حاجیان فرمود آنان که قربانی به همراه نیاوردهاند، بعد از سعیِ صفا و مروه باید از احرام خارج شوند و سپس برای عزیمت به عرفه دوباره احرام بندند. همگان میدانستند آنچه پیامبر بدیشان ابلاغ نموده، حکم خداوند در اعمال حج است؛ اما برخی، از انجام فرمان خدا و رسولش امتناع کردند و با آنکه وظیفهشان خروج از احرام بود گفتند:
"روا نیست پیامبرمان در احرام باشد و ما به کارهایی مشغول شویم که با خروج از احرام بر ما حلال شده است!"
گویا ایشان بیش از فرستادهی خدا از امر و رضایت خداوند آگاه بودند!
پیامبر اینها را که میدید، از آیندهی امتش میترسید.
آیا پس از رحلت رسول خدا مردمان، تسلیم امر خدا خواهند ماند؟ شواهد که چیز دیگری را نشان میداد!
تنها 10 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
جمعه؛ 19 اسفند و هشتم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
امروز، روز" تَرویه" است. ترویه به معنای ذخیره کردن آب است[20] و چون در این روز حجاج باید برای توقف در عرفات و گذراندن شب در مشعرالحرام و انجام اعمال خاص منا، به فکر ذخیرهی آب باشند، به آن "یوم الترویه" گفتهاند. [21]
آیا میشود در حالی که مردمان به توصیهی فرستادهی خدا و برای دور ماندن از تشنگی به ذخیرهی آب سفارش شدهاند، پس از رسول خاتم، بدون هدایتگری که عطش جانشان را فرو نشاند رها گردند؟
آیا رسول خدا که برای چند ساعت آینده و خطر بی آبیِ آن چاره میاندیشد، چند روز دیگر، چند سال دیگر و چند قرن دیگر را نمیبیند که امّتش بی هدایتگری الهی چگونه هلاک خواهند شد؟ آیا برای آن چارهای نیاندیشیده؟ آیا میشود که چارهای نیاندیشیده باشد؟!
البته که اندیشیده. او آب حیات پس از خود را به همگان شناساند؛ اما افسوس که مردمان، آن را چونان «بئر مُعَطّلِه»[22] (یعنی: چاه آب رها شده) رها کردند و جان و روح خویش را از سرچشمهی علم و معرفت و هدایت سیراب ننمودند.
تنها 9 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
شنبه؛ 20 اسفند و نهم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
امروز پیامبر رحمت و حاجیان همراهش، پس از طلوع آفتاب منا را به سوی صحرای عرفات ترک گفتند.
آری؛ امروز روز «عرفه» است. روز معرفت.
معرفت نسبت به خود. اینکه بیابی مخلوقی هستی سرا پا نیاز؛ نیاز به او که تو را آفرید.
معرفت نسبت به خدا. اینکه بیابی خالق و قیّومی داری توانمند، بی نیاز، رازق؛ که هر چه هست همه از لطف و رحمت اوست.
معرفت نسبت به مربّی و فرستادهی الهی. که اگر نبود هدایتگر آسمانی و بیدارگری ها و تربیت های دلسوزانه اش، نه به معرفت خود دست مییافتیم؛ و نه به معرفت خالق.
آری؛ امروز عرفه است. روز معرفت. و کسی نیست که نداند و به یاد نداشته باشد این کلام رسول خدا را که فرمود:
"من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه"![23]
کسی که بمیرد و امام (مقتدا و هدایتگر) زمان خود را نشناسد به مرگی جاهلانه مرده است.
و از همین روست که خداوند رحمان و رحیم خطاب به فرستادهی امین و دلسوزش میفرماید:
"یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ"[24]
ای پیامبر؛ آنچه از سوی پروردگارت [دربارهی معرفی امامان و هدایتگران پس از خود] نازل شده ابلاغ کن؛ که اگر چنین نکنی رسالت او را انجام نداده ای.
آری؛ امروز عرفه است. روز معرفت. معرفت خدا و جانشین خدا.
یکشنبه؛ 21 اسفند و دهم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
امروز، عید قربان است. روز بندگیِ نابِ خلیل الرحمان.
امروز، روزی است که ابراهیم، اسماعیلش را در راه خدا به قربانگاه برد؛ روزی که خدای ابراهیم ذبیح الله را به ذبحی عظیم به زمینیان بخشید. [25] بخششی پر برکت؛ ماندگار؛ باقی تا قیام قیامت! نور هدایت، در صُلب اسماعیل جاری شد و رسول خاتم – محمد مصطفی – از نسلی پاک پای به عرصه ی گیتی گذارد. آمد و هدایت و سعادت را با خود به ارمغان آورد. هدایتی ابدی. سعادتی جاودان. هدایتی که از محمد به علی و از علی به برگزیدگانی از نسل علی خواهد رسید.
پیامبر اکرم و همراهانش به سنت ابراهیم در منا قربانی کردند. سپس رسول خاتم امت خویش را فراخواند و فرمود:
"ای مردم؛ این آخرین سالی است که در میان شما هستم ... خون و مال و آبروی شما حرمت دارد؛ همچنانکه روزهای این ماه (ذی الحجه) ... پس از من به کفر باز نگردید ... اگر من نباشم علی بن ابیطالب در مقابل متخلفان خواهد ایستاد."[26]
سپس راه هدایت و رهایی از گمراهی را پس از خود اینچنین اعلام فرمودند:
"ای مردم؛ من دو امر [مهم] در میان شما باقی میگذارم که اگر آن دو را دریابید هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم"[27]
تنها 7 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
دوشنبه؛ 22 اسفند و یازدهم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
امروز پیامبر و یارانش در مِنا به «رمیِ جمرات» (پرتاب نمادین سنگ به شیطان) میپردازند. دشمنیِ شیطان با آدمی به زمان خلقت آدم علیه السلام باز میگردد. آن زمان که خداوند به شیطان و ملائکه فرمان داد در برابر آدم سجده کنند، همه سجده کردند جز شیطان. خداوند به او فرمود: «اى ابلیس تو را چه شده است كه با سجدهكنندگان نیستى؟»[28] ابلیس پاسخ داد:
"«آیا كسى را سجده كنم كه از گِلى آفریدى؟!»[29]
چرا سجده کنم؟
«من از او بهترم مرا از آتش آفریدهاى و او را از گِل آفریدهاى»[30]
«من به بشرى كه او را از گلى خشك از گلى سیاه و بدبو آفریدهاى سجده نمیكنم.»[31]"
و خداوند نیز به سبب این تمرّدِ شیطان از فرمان الهی، او را از مقام و جایگاه خود بیرون کرد و فرمود:
"از این [مقام] بیرون شو كه تو راندهشدهاى؛ و تا روز جزا بر تو لعنت باشد." [32]
از آن زمان، شیطان کینهی آدم به دل گرفت و عزم جزم نمود تا این مخلوقِ خلق شده از گِل را از نظر عنایت خدا دور سازد. شیطان به خدا عرض کرد:
«پس به من تا روز قیامت مهلت بده»[33]
"«میخواهم اغوایشان کنم و در زمین [گناهان] را برایشان زینت دهم. میخواهم همه را گمراه کنم.» [34]
«به عزت و جلالت سوگند که گناهان را برایشان زینت میدهم؛ تا آنجا که مورد غضب تو واقع شوند.»" [35]
خداوند از باب حکمتش به ابلیس مهلت داد[36]؛ اما نه تا روز قیامت؛ بلکه تا وقت معلوم. [37]
و به فرمودهی پیامبر رحمت، «وقت معلوم» زمانی است که خداوند، مهدی موعود - آخرین هدایتگر از نسل رسول خاتم – را در میان خلق ظاهر گردانَد. [38]
آری؛ پروردگار حکیم تا ظهور آخرین وارث پیامبر – منجی آخرالزمان - به شیطان مهلت داده؛[39] و از دیگر سو به آدمیان هشدار داده از شیطان فاصله بگیرند که او دشمنی آشکار است.[40]
«رمیِ جمره» نمادی است از همین شیطان ستیزی؛ و یادآور اینکه دشمنیِ شیطان با آدمی تا ظهور آخرین هدایتگر از نسل رسول خاتم باقی است!سهشنبه؛ 23 اسفند و دوازدهم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
روز سومی است که حاجیان در مِنا وقوف کردهاند و امیدوار به آمرزش پروردگارند. اما پیامبرِ رحمت، دلنگران است.
دلنگران اینکه زحمتهای 23 ساله و سختیهایی که به همراه اهل بیت و صحابه راستینش در این مدت به جان خریده، بیثمر بماند.
دلنگران اینکه مردم آمادگی ابلاغ مهمترین پیام خداوند را نداشته باشند و اهمیت رسالت عظیمی که بر عهدهاش است را درک نکنند.
دلنگران اینکه پس از رفتنش آدمیان هدایتگران آسمانی هر عصر را نشناسند و به آنان مراجعه نکنند و راه سعادت را گم کنند.
دلنگران اینکه مردم پس از او با یکدیگر اختلاف کنند و ناامنی و کینه توزیها مانع مراجعه به هدایتگر آسمانی شود.
دلنگران اینکه ...
پیامبر مهربانی امروز را که آخرین روز توقف در مِنا است، غنیمت شمرده، بار دیگر مردم را جمع میکند و در مسجد «خیف» خطابهای ایراد میفرماید. رسول رحمت به مردم یادآوری میکند که همه با یکدیگر برادرند و بعد از او با یکدیگر اختلاف نکنند و بر یکدیگر شمشیر نکشند. حجت خدا از مردم میخواهد که به کلام پیشوایانی که خدا پس از رسول خاتم ایشان را هدایتگر مردم قرار داده، عمل کنند؛ و این پیام را که عصاره رسالتش بوده، همواره به یاد داشته باشند که:
«من دو گوهر گرانقدر در میان شما باقی میگذارم که اگر آن دو را قدر بدانید و به آنها تمسک کنید هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خدا و اهل بیتم. و شما را از موردی لطیف با خبر می کنم که این دو از هم جدا نمیشوند تا قیامت. آگاه باشید هر که به آنها تمسک جوید نجات یابد و هر که مخالفت کند هلاک گردد.» [41]
پیامبر رحمت اینگونه و برای چندمین بار مسیر سعادت آدمیان تا قیامت را مشخص میکند. رحمت عالمیان بشارت میدهد که پس از او در هر عصر و دورانی هدایتگری زنده از اهل بیت پاک ایشان، در بین مردم زندگی خواهد کرد که مردم با مراجعه و تمسک به او و قرآن میتوانند راه سعادت و خوشبختی را بیایند و بپیمایند.
غدیر نزدیک میشود و پیامبر، پیام غدیر را بارها تکرار میکند؛ تا مردم فراموش نکنند که پس از او هدایت و سعادت را از چه کسانی بجویند؛ تا مسیر هدایت و خوشبختی گم نشود.تنها 4 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
پنجشنبه؛ 25 اسفند و چهاردهم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
امروز پیامبر، مکه را به قصد مدینه ترک میگوید. مکه بی تابِ رفتن حبیب خداست. چه زود این ده روزِ بودن با پنج تن آل عبا گذشت.
روز گذشته بِلال به فرمان پیامبر به مردم ندا داد تا همگان – جز افراد ناتوان و معلول - برای ترک مکه به سوی «غدیر خُم» آماده شوند. امروز نه تنها حاجیانی که مسیر بازگشت به شهر و دیارشان از سوی غدیر بود، بلکه تمامی اهل یمن هم که باید از جهت مخالف غدیر به خانه و کاشانه خویش باز میگشتند، به سوی غدیر به راه افتادند. حتی اهل مکه نیز رسول خاتم را تا غدیر خُم همراهی نمودند. چراکه این، فرمانی بود از جانب خداوند حکیم برای اعلان امری عظیم.
امری که اگر ابلاغ نمیشد، 23 سال زحمت رسول رحمت بی نتیجه میماند. آری؛ خداوند به رسولش چنین وحی میکند:
"یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ – فی عَلِی یَعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ – وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ"[45]
ای پیامبر؛ ابلاغ کن آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده - درباره علی، یعنی خلافت علی بن ابی طالب - و اگر انجام ندهی رسالت او را نرساندهای.
تنها 3 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
جمعه؛ 26 اسفند و پانزدهم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
پیامبر و همراهانش پس از خروج از مکه به منطقه «سیرف» رسیدند و از آنجا به «مرالظهران» رفتند. هنوز تا «غدیر خم» سه روز دیگر راه دارند.
این چه امر مهمی است که همگان باید برای دانستنش در «غدیر خم» حاضر باشند؟ و چرا غدیر؟ مسلمانان که همگی در مکه گرد رسول خدا جمع بودند. چرا همان جا پیامبر پیامش را نگفت؟ از مکه تا غدیر پنج روز راه است. چرا 5000 نفر از شهر مکه و 12000 از اهل یمن که مسیرشان در جهت غدیر نیست، نیز باید در کنار سایر حاجیان، این مسافت طولانی تا غدیر را بپیمایند؟
شاید دلیلش آن بود که رسول خدا نمیخواست موضوع دیگری این امر مهم، این رسالت عظیم، این پیام الهی را تحت الشعاع خود قرار دهد. اگر این پیام مهم که همگان به شوق شنیدنش گامهای خود را تا غدیر بلندتر و تندتر بر میدارند، در مکه، در مِنا، در صحرای عرفات، ... گفته میشد، آیندگان اهمیت آن را و شاید هم خود پیام را لابلای مناسک حج و خاطرات حجة الوداع گم میکردند. و نیز آنها که این پیام خداوند به مذاقشان خوش نمیآمد، راحتتر میتوانستند خاطرهاش را محو سازند.
پیامبر باید همگان را تا غدیر میکشاند تا کسی نتواند بزرگترین پیام پروردگار به آدمیان را فراموش کند؛
تا کاروانیانی که از راه شام، عراق، مدینه و ... از همین مسیر و از غدیر عبور میکنند و خود را به مکه میرسانند، دهان به دهان خاطرهی حضور پیامبر و بیعت امتش را در غدیر، در دل ها زنده کنند؛
تا جای تأمّلی باشد برای آیندگان که: چرا رسول رحمت 120000 نفر را در گرمای عربستان تا منطقهای که پنج روز از مکه فاصله داشت، جمع کرد و مردم در آن بیابان خیمه زدند و سه روز در غدیر توقف کردند؟ مگر چه امر مهمی در کار بود؟
تنها 2 روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
شنبه؛ 27 اسفند و شانزدهم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
کاروان حجاج منزل به منزل پیش میرود تا به میعادگاه رسد. امروز «عسفان» میزبان رسول خاتم و نور چشم او علی است. همگان جایگاه و فضیلت علی را نزد خداوند رحمان و رسول رحمتش میدانستند؛ عدّهای محبت علی در جانشان میجوشید و خدای را به سبب وجود بوتراب شکر میکردند؛ و دیگرانی به این همه فضیلت و برتری رِشک میورزیدند. آنچنان کینه و حسد قلبشان را تاریک کرد که کلام خدا را هم درنیافتند که فرمود:
ای مردم! وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا[46]؛ به علی حبل متین الهی چنگ زنید.[47] علی، دژ محکم من است که هر که بدو پناه آورد، از عقوبت من در امان خواهد بود[48]؛ و هر که او را دوست بدارد، بهشت اعلا را نصیب خود ساخته است. [49]
تنها یک روز تا روز غدیر خُم، برترین عید الهی باقی است.
یکشنبه؛ 28 اسفند و هفدهم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
پیامبر و همراهانش امروز به منطقه «قدید» میرسند.
تا غدیر چند ساعتی مانده. مسلمانان به امامت رحمت عالمیان نماز جماعت را برگزار کردهاند و هنوز از جای خویش برنخاستهاند که حبیب خدا دست سوی آسمان بلند میکند و آنگونه که همه بشنوند، میگوید:
"بارخدایا؛ محبت علی را در سینهی مومنان قرار ده؛ و هیبت و عظمتش را در سینهی منافقان!" [50]
و خداوند رحمان استجابت دعای خویش را اینچنین اعلام فرمود:
"إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا"[51]
همانا آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، [خداوند] رحمان در [دلها] برای آنها مودت و محبت قرار میدهد.
و اینچنین همگان میفهمند ایمان به خدا و محبت به علی در کنار هم جمعاند و آنکه به علی حُب ندارد، ایمان ندارد! [52]
برترین عید الهی، عید «غدیر خُم» بر همگان تا روز رستاخیز مبارک.
دوشنبه؛ 29 اسفند و هجدهم ذیالحجّه، سال 10 هجری:
برترین عید خدا، روز سُرور[53] ، روز شادمانی[54]، روز اِتمام نعمت[55]، اِکمال دین[56]، از راه رسید. پیامبر و کاروان همراهش به میعادگاه «غدیر خُم» رسیدند. ندای رسول خاتم در «غدیر» می پیچد:
"ایها الناس، اجیبوا داعی الله، و انا رسول الله." [57]
ای مردم، دعوت کنندهی خداوند را اجابت کنید که من پیام آور خدایم!
و سپس سه روز دیگر همراه با عصارهی رحمت خدا، در غدیر ...
[1] - رسول خاتم فرمودهاند: "إِنَ عَلِیّاً هُوَ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ هُوَ خَلِیفَتِی وَ هُوَ الْمُبَلِّغُ عَنِّی": وسائل الشیعه، ج 27، ص 186.
"...ان هذا اخى و وصیى و خلیفتى فیكم . فاسمعوا له و اطیعوا..."، تاریخ طبری، ج 2، ص 63
"...فقال: أیكم یقضی، عنی دینی، و یكون خلیفتی فی أهلی؟ قال: فسكتوا و سكت العباس خشیة ان یحیط ذلك بماله قال: و سكت انا لسن العباس ثم قالها مرة أخرى فسكت العباس فلما رأیت ذلك، قلت: أنا یا رسول الله فقال: أنت! قال: و إنی یومئذ لأسوأهم هیئة، و لأنی لأعمش العینین، ضخم البطن حمش الساقین."، تفسییر القرآن العظیم، ج 9، ص 2826، ح 16015
" ثم أنذرهم رسول الله ص فقال: یا بنی عبد المطلب إنی أنا النذیر إلیكم من الله عز و جل، و البشیر بما لم یجیء به أحد جئتكم بالدنیا و الآخرة فأسلموا و أطیعونی تهتدوا، و من یواخینی منكم و یوازرنی و یكون ولیی و وصیی بعدی و خلیفتی فی أهلی و یقضی دینی فسكت القوم، و أعاد ذلك ثلاثا كل ذلك یسكت القوم و یقول علی: أنا. فقال: أنت. فقام القوم و هم یقولون لأبی طالب: أطع ابنك فقد أمره علیك!!"، شواهد التنزیل حسکانی، ج 1، ص 543، ح 580
" ثم أنذرهم رسول الله صلى اللّه علیه و سلّم فقال: «یا بنی عبد المطلب إنّی أنا النذیر إلیكم من الله سبحانه و البشیر لما یجیء به أحد منكم، جئتكم بالدنیا و الآخرة فأسلموا و أطیعونی تهتدوا، و من یواخینی و یؤازرنی و یكون ولیّی و وصیی بعدی، و خلیفتی فی أهلی و یقضی دینی؟ فسكت القوم، و أعاد ذلك ثلاثا كلّ ذلك یسكت القوم، و یقول علی: أنا فقال: «أنت» فقام القوم و هم یقولون لأبی طالب: أطع ابنك فقد أمّر علی"، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن ثعلبی، ج 7، ص 182
[2] - فاطمه بنت اسد، نام مادر امیر مومنان است که هنگام به دنیا آوردن علی علیه السلام از شکافی که در دیوار کعبه ایجاد شد، داخل خانهی خدا رفت. پس از ورود ایشان به کعبه، شکاف دیوار دوباره بسته شد و نوزاد فرخنده و مبارک فاطمه در حرم امن الهی متولد گردید. اسناد این واقعهی شگفتانگیز، هم در منابع شیعی و هم در منابع سنّی موجود است. علاقمندان میتوانند برای آشنایی بیشتر با این منابع، به نوشته «علی، مولود کعبه » در بخش ستارگان هدایت؛ امیر نیکان ، در سایت محمد (ص) مراجعه فرمایند.
[3] “النَّبِیُّ ص أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ": بحارالانوار، ج 36، ص 111.
"حق علی على المسلمین حق الوالد على ولده"، مناقب خوارزمی، ص 309 و 310، ح 306
[4] " أنا مدینة العلم و علیّ بابها": بحارالانوار، ج 29، ص 603.
"أنا مدینة العلم و علیّ بابها"، مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص 126
"أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ، وَ عَلِیٌّ بَابُهَا"، سنن ترمذی، ج 5، ص 301، ح 3807
[5] - بحارالانوار، ج 40، ص 60، ح 94.
"حدثنا : إسباط بن محمد ، حدثنا : نعیم بن حكیم المدائنی ، عن أبی مریم ، عن علی (ر) قال : إنطلقت أنا و النبی (ص) حتى أتینا الكعبة فقال لی رسول الله (ص) : إجلس و صعد على منكبی فذهبت لأنهض به فرآى منی ضعفا فنزل وجلس لی نبی الله (ص) وقال : إصعد على منكبی قال : فصعدت على منكبیه قال : فنهض بی قال : فإنه یخیل إلی أنی لو شئت لنلت أفق السماء حتى صعدت على البیت و علیه تمثال صفر أو نحاس فجعلت أزاوله ، عن یمینه و عن شماله و بین یدیه و من خلفه حتى إذا إستمكنت منه قال لی رسول الله (ص) أقذفبه فقذفت به فتكسر كما تتكسر القواریر،ثم نزلت فإنطلقت أنا و رسول الله (ص) نستبق حتى توارینا بالبیوت خشیة أن یلقانا أحد من الناس"، مسند احمد، ج 1، ص 84
"حدثنا :أبوبكر أحمد بن كامل بن خلف بن شجرة القاضی إملاءً ، ثنا : عبد الله بن روح المداینی ، ثنا : شبابة بن سوار ، ثنا : نعیم بن حكیم ، ثنا : أبو مریم ، عن علی بن أبی طالب (ر) ، قال : إنطلق بی رسول الله (ص) حتى أتى بی الكعبة فقال لی : إجلس فجلست إلى جنب الكعبة فصعد رسول الله (ص) بمنكبی ، ثم قاللی : إنهض فنهضت فلما رأى ضعفی تحته قال لی : إجلس فنزلت و جلست ، ثم قال لی : یاعلی إصعد على منكبی فصعدت على منكبیه ، ثم نهض بی رسول الله (ص) ، فلما نهض بی خیلإلی لو شئت نلت أفق السماء فصعدت فوق الكعبة وتنحى رسول الله (ص) ، فقال لی : ألق صنمهم الأكبر صنم قریش وكان من نحاس موتداً بأوتاد من حدید إلى الأرض ، فقال لی رسول الله (ص) : عالجه ورسول الله (ص) : یقول لی : إیه إیه: جاء الحق وزهق الباطل إن الباطل كان زهوقا، فلم أزل أعالجه حتى إستمكنت منه فقال : إقذفه فقذفته فتكسر وتردیت من فوق الكعبة، فإنطلقت أنا والنبی (ص) نسعى وخشینا أن یرانا أحد من قریش وغیرهم ، قال علی : فما صعد به حتى الساعة، أخبرنا : أبو زكریا العنبری ، ثنا : محمد بن عبد السلام ، ثنا : إسحاق بنإبراهیم الحنظلی ، أنبأ : شبابة بن سوار ، فذكره بمثله،هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه."، المستدرک حاکم نیشابوری، ج 2، ص 366 و 367
"حدثنا :زهیر ، حدثنا : عبید الله بن موسى ، حدثنا : نعیم بن حكیم ، عن أبی مریم ، قال : ، حدثنا : علی ، قال : إنطلقت مع رسول الله (ص) لیلاًً حتى أتینا الكعبة ، فقال لی : إجلس ، فجلست ، فصعد رسول الله (ص) على منكبی ثم نهضت به ، فلما رأى ضعفی تحته قال : إجلس، فجلست ،فنزل رسول الله (ص) وجلس لی ، فقال : إصعد إلى منكبی،ثم صعدت علیه ، ثم نهض بی حتى إنه لیخیل إلی أنی لو شئت نلت أفق السماء ، و صعدت على البیت ، فأتیت صنم قریش ، وهو تمثال رجل من صفر ، أو نحاس ، فلم أزل أعالجه یمیناً و شمالاً ، و بین یدیه و خلفه حتى إستمكنت منه ، قال : ورسول الله (ص) : یقول : هیه هیه وأنا أعالجه ، فقال لی : إقذفه فقذفته ، فتكسر كما تكسر القواریر، ثمنزلت فإنطلقنا نسعى حتى إستترنا بالبیوت خشیة أن یعلم بنا أحد ، فلم یرفع علیها بعد."، مسند ابویعلی موصلی، ج 1، ص 251، ح 292
"حدثنا : شبابة بن سوار ، قال : ، حدثنا : نعیم بن حكیم ، قال : ،حدثنی : أبو مریم ، عن علی ، قال : إنطلق بی رسول الله (ص) حتىأتى بی الكعبة ، فقال : إجلس ، فجلست إلى جنب الكعبة ، وصعد رسول الله (ص) على منكبی ، ثم قال لی : إنهض بی ، فنهضت به ، فلما رأى ضعفی تحته قال : إجلس ، فجلست فنزل عنی وجلس لی ، فقال : یا علی ، إصعد على منكبی ، فصعدت على منكبه ، ثم نهض بی رسول الله (ص) ، فلما نهض بی خیل إلی أنی لو شئت نلت أفق السماء ، فصعدت على الكعبة، وتنحى رسول الله (ص) ، فقال لی : ألق صنمهم ، لأكبر صنم قریش ، وكان من نحاس ،وكان موتوداً بأوتاد من حدید فی الأرض ، فقال لی رسول الله (ص) : عالجه فجعلتأ عالجه ، ورسول الله (ص) : یقول : إیه ، فلم أزل أعالجه حتى إستمكنت منه ، فقال : إقذفه فقذفته ونزلت."، المصنف ابن ابی شیبه، ج 8، ص 534، ح 9
[6] - "النَّبِیُّ ص: أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ": بحارالانوار، ج 36، ص 111.
[7] - جز این نیست که ولیّ و سرپرست شما خداست و رسول او و مؤمنینی که نماز بر پای می دارند و همچنان که در رکوعند، زکات می دهند. قرآن کریم، سوره مائده، آیه 55.
[8] - به اعتقاد مسلمانان – هم اهل تشیّع و هم اهل تسنّن – این آیه در شأن امیر مومنان نازل گردیده است. به عنوان نمونه ای از اسناد شیعی می توان به این منبع اشاره نمود: کافی، ج 1، ص 288 و 289. و از جمله اسناد سنی نیز این منبع معرفی می گردد: تفسیر الرازی، ج 12، ص 49 و 50. علاقمندان به موضوع دیدگاه اهل تسنن دربارهی جانشینی علیبنابیطالب و تعیین ایشان به عنوان سرپرست مردم از جانب خدا می توانند به نوشته «آیا موضوع جانشیی پیامبر (ص) در قرآن مطرح نشده و انتخاب جانشین ایشان به مردم واگذار شده است؟ » در بخش شبهات امامت در سایت محمد (ص) مراجعه فرمایند.
[9] - رسول خدا در ایام حج، گروهی را برای ابلاغ آیات نخست سوره برائت خطاب به مشرکان سوی مکه روانه ساخت؛ اما از جانب خداوند، وحی آمد که این ماموریت باید به دست پیامبر یا مردی از او انجام شود. از همین رو رسول اکرم، به امیر مومنان دستور دادند به گروهی که برای انجام این امر عازم مکه بود، حکم خدا را اطلاع دهد و خود ماموریت را به پایان برساند. امیر مومنان در منطقه جحفه به گروه اعزامیِ رسول خدا رسید و دستور جدید را اعلام نمود. علاقمندان می توانند رجوع کنند به: بحارالانوار، ج 35، ص 284.
[10] - عده ای که در حقانیت محمد مصطفی و رسالت او تردید داشتند، به ایشان پیشنهاد مباهله دادند (یعنی از درگاه خداوند طلب کنند تا خداوند طرفی را که حق نیست و دروغ می گوید، مورد لعنت و عِقاب خود قرار دهد). قرار شد هر یک از طرفین، با فرزندان، زنان و انفس خویش در مباهله حاضر شوند. از این رو پیامبر اکرم، با اهل بیت خویش یعنی حسن و حسین؛ و دخترش فاطمه زهرا، به همراه علی بن ابیطالب مقابل ایشان قرار گرفت. آنها که دیدند رسول خدا با نزدیکترین افراد خانواده خود – یعنی پاره های تنش – به مباهله آمده، به حقانیت ایشان پی بردند. (علاقمندان می توانند به عنوان نمونه رجوع کنند به: بحارالانوار، ج 10، ص 350. ؛ و همچنین: صحیح مسلم – مسلم النیسابوری – ج ۷ – ص ۱۲۰ – ۱۲۱- دار الفکر ؛ و سنن الترمذی – الترمذی – ج ۴ – ص ۲۹۳ – ۲۹۴- دار الفکر)
قرآن کریم این ماجرا را اینچنین بیان می کند: "فمن حآجَّکَ مِن بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَتَ اللّهِ عَلىَ الْکاذِبینَ" یعنی: هر گاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده، کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود. آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم: قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 61.
[11] - غدیر خم، تقریبا در سه کیلومتری جحفه واقع شده است و 17 روز آینده در این سرزمین بزرگترین واقعه تاریخ رقم می خورد.
[12] - خداوند دربارهی این توطئه در قرآن کریم چنین میفرماید: "وَإِذْ یمْكُرُ بِكَ الَّذِینَ كَفَرُواْ لِیثْبِتُوكَ أَوْ یقْتُلُوكَ أَوْ یخْرِجُوكَ وَیمْكُرُونَ وَیمْكُرُ الله وَاللّهُ خَیرُ الْمَاكِرِینَ" یعنی: و (به یاد آر) وقتی که کافران با تو مکر میکردند تا تو را به بند کشند یا به قتل رسانند یا از شهر بیرون کنند، و آنها مکر میکنند خدا هم (با آنها) مکر میکند و خدا بهتر از هر کس مکر تواند کرد": قرآن کریم، سوره انفال، آیه 30.
[13] - "در میان مردم کسی هست که جان خود را در راه رضاى خداوند از دست مىدهد و خداوند به بندگان خود دلسوز و مهربان است": قرآن کریم، سوره بقره، آیه 207.
[14] - شب اول ماه ربیع الاول به «لیله المبیت» - شبی که امیر مومنان در جایگاه پیامبر خوابید - مزین است. هم شیعیان و هم اهل تسنن بر فضیلت امیر مومنان به واسطهی ایثاری که در لیله المبیت برای نجات جان پیامبر انجام داد، باور دارند. از جمله منابع شیعی که این موضوع را اذعان میکند، میتوان به بحارالانوار، ج 19، ص 95، اشاره کرد؛ و به عنوان نمونهای از منابع اهل تسنن از این کلام فخر رازی یاد کرد که در کتاب تفسیر کبیر فخر رازی، ذیل آیه 207 سوره بقره نقل نموده: "نَزِلَتْ فی علی بن ابیطالب. باتَ عَلی فِراشِ رَسولِ اللّهِ لَیلَةَ خُروجِهِ اِلَی الْغار، و یروی أَنَّهُ لَمّا نامَ عَلی فِراشِهِ قامَ جبرئیلُ عِنْدَ رَأْسِهِ و میكائیلُ عِندَ رِجْلَیهِ وَ جبریلُ ینادی: بَخٍّ بَخٍّ مِنْ مِثْلِكَ یابْنَ اَبی طالب یباهِی اللّهُ بِكَ الْمَلائِكَةَ".
[15] - بحاالانوار، ج 36، ص 40.
[16] - "من اراد ان ينظر الي آدم في علمه، و الی نوح في سلمه، و الي ابراهيم في حلمه، و الي موسي في فطنته، و الي داوود في زهده فلينظر الي هذا فنظرنا الی علي بن ابيطالب": بحارالانوار، ج 39، ص 35 و 36. این حدیث، به حدیث تشبیه مشهور است و هم محدثین شیعی و هم بزرگان سنی با اندکی اختلاف و با اسناد معتبر آن را روایت کرده اند. به عنوان نمونه ای از منابع سنی به این کلام احمد بن محمد بن حنبل (م 241 ق) در المسند اشاره می گردد که به نقل از رسول خدا چنین آورده: "من أراد أن ینظر الی آدم فی علمه و الی نوح فی فهمه و الی ابراهیم فی خلقه و الی موسی فی مناجاته و الی عیسی فی سنته و الی محمد فی تمامه و کماله فلینظر الی هذا الرجل المقبل. فتطاول الناس فاذا هم بعلی بن ابی طالب کانما ینقلع من صبب و ینحط من جبل": الغدیر، ج 3، ص 357.
[17] - رسول خدا فرمودهاند: "علی منّی بمنزله رأسی من جسدی" و در روایت دیگری فرمودهاند: "علی منّی بمنزله روحی من جسدی": بحارالانوار، ج 35، ص 270. جامع الصغیر، سیوطی، ج 2، ص 177، ح 5596؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 7، ص 12.
[18] - "ارفعوا السنتكم عن علي بن ابيطالب فانه خشن في ذات الله عزوجل غير مداهن في دينه": بحارالانوار، ج 21، ص 385. ؛ مسند احمد، ج 3، ص 68. ؛ مستدرك الصحیحین، ج 3، ص 134.
[19] - النَّبِیُّ ص أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ": بحارالانوار، ج 36، ص 111.
[20] - لسان العرب ذیل ریشه «روی».
[21] - در روزگارانی که در عرفات، آب نبوده، حاجیان برای انجام اعمالشان در عرفات، از مکه آب بر میداشتند: برگرفته از کلام امام صادق علیه السلام در: علل الشرایع، ج 2، ص 435.
[22] - قرآن کريم، سوره حج، آیه 45.
[23] - بحارالانوار، ج 32، ص 331. ؛ صحیح مسلم، ج 8، ص 107.
[24] - قرآن کریم، سوره مائده، آیه 67.
[25] - علاقمندان به موضوع «ذبح عظیم» میتوانند به نوشته «سلام بر ذبح عظیم » در بخش مناسبتهای سایت محمد ؛ عید قربان مراجعه فرمایند.
[26] - بحارالانوار، ج 37، ص 113 و 114.
[27] - بحارالانوار، ج 37، ص 114.
[28] - "قَالَ یا إِبْلِیسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ" قرآن کریم، سوره حجر، آیه 32. ؛ و نیز میفرماید: "قَالَ یا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیدَی أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِینَ" یعنی: گفت: اى ابلیس! چه چیز تو را بازداشت از این كه براى چیزى كه به دستان قدرت خود آفریدم سجده كنى؟ آیا خود را بزرگ پنداشتى یا [واقعا] از بلند پایگان بودى؟: قرآن کریم، سوره ص، آیه 75.
[29] - "قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا": قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 61.
[30] - "قَالَ أَنَا خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ": قرآن کریم، سوره ص، آیه 76.
[31] - "قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ": قرآن کریم، سوره حجر، آیه 33.
[32] - "قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِیمٌ * وَإِنَّ عَلَیكَ اللَّعْنَةَ إِلَى یوْمِ الدِّینِ": قرآن کریم، سوره ص، آیات 34 و 35.
[33] - "قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ": قرآن کریم، سوره حجر، آیه 36.
[34] - "قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیتَنِی لأُزَینَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ": قرآن کریم، سوره حجر، آیه 39.
[35] - امام صادق علیه السلام میفرمایند شیطان در روز غدیر و پس از معرفی هدایتگران پس از رسول خاتم گفت: "بعزتک و جلالک یا رب لازینن لهم المعاصی حتی ابغضهم الیک": بحارالانوار، ج 37، ص 164.
[36] - "قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِینَ": قرآن کریم، سوره حجر، آیه 37.
[37] - "إِلَى یومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ": قرآن کریم، سوره حجر، آیه 38.
[38] - رسول خدا در توضیح «وقت معلوم» فرمودهاند: "هو یوم خروج قائمنا": کمال الدین، ج 2، ص 371.
[39] - امام سجاد – چهارمین جانشین و مببِّن قرآن پس از رسول خاتم - میفرمایند: "وقت معلوم روز قیام قائم است که خداوند وقتی او را اذن قیام میدهد در مسجد کوفه شیطان به نزد او میآید تا آنکه در مقابل آن حضرت زانو میزند و میگوید: واویلاه از این روز، پس آن حضرت موی پیشانیش را میگیرد و او را گردن میزند و آن روز وقت معلوم است": منتخب الانوار المضیئه، ص 203.
[40] - "أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ": قرآن کریم، سوره یس، آیه 60.
[41] - "... فلما كان آخر يوم من أيام التشريق أنزل الله تعالى "إذا جاء نصر الله والفتح" فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: نعيت إلي نفسي، ثم نادى: الصلاة جامعة في مسجد الخيف، فاجتمع الناس وحمد الله وأثنى عليه ثم قال: نضر الله امرء سمع مقالتي فوعاها وبلغها لمن لم يسمعها، فرب حامل فقه غير فقيه، ورب حامل فقه إلى من هو أفقه منه، ثلاث لايغل عليهن قلب امرئ مسلم: إخلاص العمل لله، والنصيحة لائمة المسلمين، ولزوم جماعتهم، فإن دعوتهم محيطة من ورائهم ، المؤمنون إخوة تتكافأ دماؤهم، يسعى بذمتهم أدناهم ، وهم يد على من سواهم، أيها الناس إني تارك فيكم الثقلين، قالوا: يا رسول الله وما الثقلان؟ فقال : كتاب الله وعترتي أهل بيتي، فإنه قد نبأني اللطيف الخبير أنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض كإصبعي هاتين - وجمع بين سبابتيه - ولا أقول كهاتين - وجمع بين سبابته والوسطى - فتفضل هذه على هذه": بحارالانوار، ج 37، ص 114.
[42] - "ان الله تبارک و تعالی اوحی الی رسول الله ص انه قد قضیت نبوتک واستکملت أیامک فاجعل العلم الذی عندک والایمان والاسم الاکبر ومیراث العلم وآثار علم النبوة عند علی بن أبی طالب علیه السَّلام فانّی لا اترک الارض الّا و لی فیها عالم تعرف به طاعتی و تعرف ولایتی و یکون حجه بین قبض النبی الی خروج النبی الاخر": بحارالأنوار، ج 40، ص 217.
[43] - "امرنی الله بذلک": کتاب سلیم بن قیس، ص 73.
[44] - بحارالأنوار، ج 37، ص 111.
[45] - قرآن کریم، سوره مائده، آیه 67. فرازی از خطابه رسول خاتم در روز غدیر که خداوند به ایشان چنین وحی کرده است: «یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ – فی عَلِی یَعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ – وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»: احتجاج طبرسی، ج 1، ص 57.
[46] - قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 103.
[47] - رسول اکرم به عنوان مبیّن حقیقی قرآن، در تبیین «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» فرمودهاند مراد از حبل خدا، علی بن ابیطالب است: بحارالانوار، ج 36، ص 18.
[48] - "ولاية على بن ابى طالب حصنى، فمن دخل حصنى امن من عذابى" یعنی: ولايت على بن ابى طالب دژ محكم من است، هر كه بدان در آيد از عذاب من ايمن باشد: بحار الانوار، ج 39، 246.
[49] - به عزت خويش سوگند خوردهام كه به آتش نبرم كسى را كه او را دوست داشته و تسليم او و اوصياى پس از او باشد: بحارالانوار، ج 27، 113.
[50] - "اللهم هب لعلى المودة فى صدور المؤمنین، و الهیبة و العظمة فى صدور المنافقین": تفسیر عیاشی، ج 2، ص 141 و 142.
[51] - قرآن کریم، سوره مریم، آیه 96.
[52] - رسول خاتم به امیر مومنان فرمودند: "فانه لایبغضک مومن و لا یحبک المنافق" یعنی: مومن نسبت به تو بغض و کینه ندارد و منافق تو را دوست ندارد: بحارالانوار، ج 39، ص 262.
[53] - "هنیئا هنیئا لیوم الغدیر و یوم النصوص و یوم السرور": المصباح، للکفعمی، ص 701.
[54] - "انه یوم الفرح": الغدیر، عبدالحسین امینی، ج 1، ص 286.
[55] - "اَلیَومَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتی": قرآن کریم، سوره مائده، آیه 3.
[56] - همان.
[57] - بحارالانوار، ج 37، ص 151.
امروز: | 6015 | |
این هفته: | 16549 | |
در مجموع: | 7536246 |