نویسنده: سید مهدی شجاعی (نقل از کتاب آسمانیترین مهربانی)
میخواستم تو را خورشید بنامم - از روشنایی منتشرت -
دیدم که خورشید، سکه صدقهای است که تو هر صبح از جیب شرقیات در میآوری، دور سر عالم میچرخانی و در صندوق مغرب میاندازی؛ و بدین سان استواری جهان را تضمین میکنی.
میخواستم نام تو را ابر بگذارم - از شدت کرامتت -
دیدم که ابر دستمالی است که تو با آن عرقهای آسمانیات را از جبین میستری و بر پیشانی زمینهای تبدار میگذاری.
میخواستم تو را آسمان بخوانم - از وسعت آبی نگاهت -
دیدم که آسمان، سجادهی کوچکی است که تو برای عبادت مدامت زیر پا میافکنی.
میخواستم تو را اقیانوس صدا کنم - از بی کرانگیات -
دیدم که اقیانوس، جرعهی آبی است که تو به لبهای عطشناک زمین بخشیدهای.
میخواستم تو را نسیم لقب دهم - از لطافت و مهربانیات -
دیدم که نسیم، فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتگان تنفس میکنی.
به اینجا رسیدم که:
زیباترین و زیبندهترین نام، همان است که خداوند برای تو برگزیده است، ای کریمترین بخشندهی روی زمین.
ای جواد!
امروز: | 512 | |
این هفته: | 3214 | |
در مجموع: | 7608827 |