بسم الله الرحمن الرحیم
شیعه کیست و چه میگوید ؟
نوشتهی: مسعود بسیطی و زهرا مرادی
در دورهی «شیعه کیست و چه میگوید؟» دربارهی ظهور تشیّع و مبانیِ اعتقادیِ شیعه و در واقع، معرفی اسلام حقیقی سخن خواهیم گفت.
درس چهارم: عدل الهی؛ دومین اصل اعتقادیِ شیعه
مروری بر درس گذشته:
در درس سوم ، دربارهی اولین اصل اعتقادیِ شیعه یعنی «توحید» صحبت کردیم و گفتیم «توحید» به معنای یکتا و بیمانند دانستن خداوند و همچنین بیشریک بودن او در آفرینش جهان است. خدای معرفی شده در مکتب تشیّع، نه زاییده شده و نه کسی را به دنیا آورده. او هیچ شباهتی به مخلوقاتش ندارد. نه با حواس پنجگانه، نه با فکر، نه با وهم، نه با عقل و نه با هیچ ابزار دیگری قابل وصف و شناخته شدن نیست. اگر خودِ خدا، شناخت و معرفتش را در قالب معرفت فطری، در وجود ما نمیگذاشت و اگر فرستادگانش را برای شناساندن خود به سوی انسانها نمیفرستاد، هیچگاه نمیتوانستیم خالقمان را بشناسیم.
او قدرت مطلق در هستی است. در هیچ فعل و تغییری دستش بسته نیست و هر لحظه میتواند تقدیری را جایگزین تقدیری دیگر کند. به این باور مهم، «بداء» گفته میشود. نتیجهی اعتقاد به چنین خدایی سبب میشود یک فرد شیعه، پیوسته خدا را ناظر و آگاه نسبت به افکار، نیّات، اعمال و رفتار خود بداند؛ همواره دست او را باز ببیند و نسبت به خالق خود در حال خوف و رجا باشد. دیگران از فکر و دست و زبان چنین شخصی در امان هستند و همواره از او امیدِ خیر و نیکی به دیگران میرود. او جز در راه حق و تأیید عقل، قدمی بر نمیدارد و رضایت خدا را بر خواستهی نَفْس ترجیح میدهد.
در این درس، اصل دوم از اصول پنجگانهی تشیّع یعنی «عدل» را مورد بررسی قرار میدهیم.
اصل دوم در اعتقادات شیعی: عدل الهی
در آموزههای شیعی، موضوع «عدل الهی» از جایگاه ویژهای برخوردار است. چراکه از یک سو به مبحث «توحید» و از سوی دیگر به اصل «معاد» مرتبط است و به همین دلیل تأثیر بسزایی بر ایدئولوژیِ آدمی و نحوهی رفتارش با خلق و خالق میگذارد.
عموم مردم، عدل را مساوات و پایمال نکردنِ حقوق دیگران معنی میکنند و به کسی عادل میگویند که حق کسی را ضایع نکند. این تعریف از عدل شاید در روابط انسانی کاربرد داشته باشد، اما معنای «عدل الهی» را نمیرساند. چراکه اگر بحث «حق» و «استحقاق» به میان آید، آن وقت کدامیک از ما میتوانیم ادعا کنیم در مقابل حقّ متعال، صاحب حقّیم؟! ما مخلوقاتِ ضعیف و فقیر که هرچه داریم، همه از لطف و احسان خالق مهربانمان است، چه حقی میتوانیم بر گردن خداوند قادر قهّار متعال داشته باشیم؟ مگر نه این که ما هیچ نبودیم و خداوند مهربان از روی لطف و رحمتش به ما نعمت حیات بخشید؟ و پس از آن هم رزق، پشت رزق و نعمت از پیِ نعمت، عطایمان فرمود؟
بر اساس آموزههای شیعی مبنای خلقت، لطف و فضل خداوند رحمان بوده، در حالی که ما استحقاقِ «بودن» و «متنعّم شدن» را هم نداشتیم! رسول رحمت، خداوند رحمان را اینچنین میخواند:
«ای کسی که اعطای نعمت را وقتی آغاز کرد که هیچ استحقاقی وجود نداشت!»[1]
بنابراین، هیچ یک از مخلوقات، اساسا حقی بر خالق متعال نداشتهاند که او بخواهد با ادا کردنش، عدالتش را ظاهر نماید.
با این حساب، حال که در مقابلِ مُعطیِ نعمت، سر تا پا بدهکاریم، نه بستانکار و حتی اگر نعمتی هم از ما دریغ شود، حقّی از ما ضایع نشده،[2] پس معنای «عدل الهی» چیست؟
عدل یعنی ظلم نکردن!
شاید وجدانیترین، صحیحترین و جامعترین راه برای درک معنا و مفهوم «عدل الهی» از طریق توجه به معنای «ظلم» - که در نقطهی مقابل عدل است - حاصل گردد.
اگر به خود رجوع کنیم، مییابیم «ظلم» بد است. هیچ انسانی - حتی کسی که خود به دیگران ظلم میکند - دوست ندارد در حقش ظلم شود. بر مبنای این یافتهی وجدانی - که ظلم قبیح است - مییابیم امکان ندارد رفتاری قبیح مانند ظلم از خدا سر بزند. یعنی خداوند متعال از هر ظلمی منزّه است. خصوصا اینکه هیچ ضعف یا نیازی ندارد که بخواهد با ظلم به دیگران، آنها را جبران کند. امام سجّاد علیه السلام (چهارمین جانشین رسول خاتم) این موضوع را اینچنین در مناجات خویش بیان میدارد:
«حقيقتاً دانستم كه در حكم تو، ظلم و ستمى وجود ندارد ... و همانا کسی به ظلم کردن محتاج است که ضعیف باشد و تو ای خدای من بسی والاتر و بالاتر از آنی [که از روی ضعف ظلم نمایی]»[3]
قرآن کریم حتی ارادهی ظلم در مورد خداوند را رد میکند و میفرماید:
«و خداوند برای عالمیان هیچ ظلمی اراده نمیکند.»[4]
«همانا خداوند به اندازهی ذرهای ظلم نمیکند.»[5]
بنابراین، اعتقاد به عدل الهی، پذیرشِ این باور است که خداوند هرگز ظلمی به کسی روا نمیدارد.
اما مجددا این سوال پیش میآید که چه فعلی از سوی خالق متعال که نسبت به مخلوقاتش مالک و اَملَک است، ظلم به شمار میآید؟ مگر نه اینکه او صاحب اختیار همهی مخلوقات است و بی آنکه کسی حقِ مؤاخذه کردنش را داشته باشد، میتواند هر رفتاری با بندگانش داشته باشد؟ در قرآن کریم چنین میخوانیم:
«لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُون»[6]
[خداوند] از آنچه انجام میدهد مورد سوال قرار نمیگیرد بلکه مردم هستند که [بابت افعال شان] مورد سوال و بازخواست قرار میگیرند.
اگر خداوند متعال اراده فرماید حتی میتواند پیامبرانش را وارد دوزخ نماید و چون مالک و صاحب اختیار است، چنین رفتاری ظلم محسوب نمیشود. به بیان دیگر، در مورد رفتار خدای تعالی با بندگانش اساسا ظلم معنا پیدا نمیکند.
لذا شیعه بر مبنای اصل مهم عدل الهی معتقد است «أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيد»[7] (قطعا خداوند نسبت به بندگان ظالم نیست) و دادنِ نسبتِ ظلم به خدا با هر توجیه و تفسیری غلط است.
توجه به این نکته، ضروری است که: عادل شمردن خدا و منزّه دانستنش از هر ظلمی، از مراتب توحید است. با توجه به تاکید ویژهی خداوند متعال در قرآن کریم مبنی بر تقبیحِ ظلم و دوری از ظالمان،[8] حتی تصور بی عدالتیِ خدا نسبت به بندگانش، اعتقاد به توحید را خدشهدار میکند. امام صادق علیه السلام (ششمین جانشین پس از رسول خاتم) میفرماید:
«اساس دین، توحید و عدل است ... و معناى عدل اين است كه آنچه را آفريدگارت به سبب آنها تو را نكوهش كرده (افعال قبیح مانند ظلم) به او نسبت ندهى.»[9]
چالش عدل الهی و تفاوت در خلقت!
اگر یکی نابینا به دنیا آمده و دیگری بینا، نشانهی ناعادلانه بودنِ فعل خدا نیست.
اگر یکی زیبا خلق شده و دیگری زشت؛ اگر یکی سالم به دنیا آمده و دیگری ناقصالخلقه؛ اگر یکی دارا متولد شده و دیگری فقیر؛ اگر یکی در خانوادهای با ایمان چشم به جهان گشوده و دیگری در خانوادهای معاند با حق؛ ... هیچکدام نشانهی ظلمِ خدا بر بندگانش نیست.
چراکه همانطور که گفته شد، خداوند متعال، مالک و صاحب اختیار همهی ماست و هیچیک از مخلوقات، هیچ حقی بر او ندارند که بخواهند حقِ از دست رفتهشان را از خدا طلب کنند. پس اگر بنا بر حکمت و مصلحتِ خالق متعال به یکی نعمتی داده شد و از دیگری سلب شد، حقی از کسی ضایع نشده است! هرچه بوده فضل بوده. چه زیبا امام سجّاد علیه السلام در مناجات خود با خدا به این موضوع اشاره میفرماید:
«نعمتت از ابتدا [که هیچ استحقاقی برای هیچ مخلوقی وجود نداشت] جاری شد ... و اگر نعمتی را عنایت نکنی، ستم نیست.»[10]
از سوی دیگر، خداوند مهربان از روی رحمتش وعده داده با هر کس متناسب با داشتههایش برخورد نماید:
«لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»[11]
خداوند به هیچکس جز اندازهی وُسع و توانش تکلیف نمیکند.
هر کس که از نعمتهای بیشتری برخوردار باشد، مسئولیت بیشتری در قبال داشتههایش دارد و در مسیر کسب رضایت خالق، توقع بیشتری از او میرود.
عدل الهی در حسابرسی اعمال بندگان
شیعیان معتقدند همهی انسانها پس از مرگ، در یک زمان خاص به نام روز قیامت، زنده میشوند و در محکمهی عدل الهی به اعمال و رفتارشان در دنیا رسیدگی و حسابرسی میگردد. به چنین باوری که یکی از اصول پنجگانهی اعتقادی تشیّع است، «معاد» گفته میشود. (در درسهای آینده به صورت مستقل به تبیین این اصل خواهیم پرداخت.) بر اساس باورمندی به عدل الهی، شیعیان معتقدند خداوند متعال در روز جزا به کسی ظلم نمیکند و یا به عبارتی بر خلاف عدل رفتار نمیکند.
در قرآن کریم چنین میخوانیم:
«ما ترازوهای عدالت را برای روز قیامت برپا خواهیم نمود؛ پس به هیچکس ظلمی نخواهد شد.»[12]
«در این روز به کسی ظلمی نخواهد شد و جز آنچه انجام دادهاید، جزایی نخواهید داشت.»[13]
همانطور که گفته شد، به دلیل اَملَکیت خدا بر بندگانش، حتی اگر برترین بندگانش را در آتش جهنم بیندازد، کسی حق اعتراض ندارد. با این وجود، خداوند حکیم از روی فضل و رحمتش به بندگانش وعده داده هر کس در برابر حق تسلیم شود و کار نیک انجام دهد، پاداش بگیرد و هر که با زیرِ پا گذاشتنِ حق و عقل، به آنچه خدا نهی کرده روی آوَرَد، مجازات شود.[14] به سببِ چنین وعدهای امید داریم خداوند رحمان با همهی آنهایی که در راه رضایتش کوشیدهاند، مانند گناهکاران رفتار نکند. هرچند که میدانیم دست خدا در هیچ کاری بسته نیست و اگر بخواهد، میتواند بی آنکه مورد اعتراض و بازخواست قرار بگیرد، به همین وعدهاش هم عمل نکند! اما چون خودش فرموده به وعدهای که داده قطعا عمل میکند،[15]امید داریم از سر لطف و رحمتش به کارهای خوبمان - که البته توفیق انجام آنها را هم خودش به ما داده[16]- پاداش دهد. این حسّ عدم امنیت در مقابل خالقی که مالک و صاحب اختیار ماست، به همراه امید به لطف و رحمت بی اندازهاش، همان حال خوف و رجا را پدید میآورد که در درس گذشته به آن اشاره شد. از همین روست که فرستادگان برگزیدهی خدا همواره در حال وجدان خوف و رجا بودند و خدا را اینچنین میخواندند:
«يَا مَوْلَاي ... عَدْلُكَ مُهْلِكِي»[17]
ای مولای من؛ عدلت هلاک کنندهی من است.
(یعنی اگر بخواهی با عدلت با من رفتار کنی، هلاک میشوم! چراکه در مقابلِ تویی که حتی آنچنان که باید نشناختمت و حق عبادتت را به جای نیاوردهام[18] از هیچ حقی برخوردار نیستم که به سببِ عدلت مستحق نجات باشم.)
«إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَبِفَضْلِكَ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَبِعَدْلِك»[19]
خداوندا؛ اگر عفو کنی از فضلت بوده و اگر عذابم کنی به سبب عدلت است.
(حتی اگر تمام عمر جز عبادتت کاری انجام ندهم و اگر چشم بر هم زدنی از یادت غافل نشوم، باز وزن عباداتم در مقابل عظمتِ همچون تویی هیچ نیست. چگونه به خود این گستاخی را راه بدهم و خود را بابت کارهای نیکی که توفیق انجام همانها را هم خود به من عطا کرده بودی طلبکار و مستحق پاداش بدانم؟ پس ای مالک و صاحب اختیار من؛ با فضل و رحمتت با من رفتار کن؛ نه از روی عدلت)
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ رَحْمَتِكَ بِأَوْسَعِهَا ... اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ بِأَفْضَلِه»[20]
خداوندا؛ از رحمتت گستردهترینش را طلب میکنم ... معبودا؛ از فضلت بیشترینش را درخواست میکنم.
جبر یا اختیار؟
یکی از موضوعاتی که زیر مجموعهی مبحث «عدل الهی» مورد بررسی قرار میگیرد، مسئلهی «جبر و اختیار» است. در طول تاریخ همواره این چالش از سوی بعضی افراد و گروهها مطرح بوده که «آیا انسان در انجام افعال خود مختار است؟ یا همهی اعمال و رفتار آدمی با ارادهی خدا انجام میشود و بشر به اجبار همان راهی را میرود که خدا برایش برنامهریزی کرده؟!»
ریشهی این سوال از آنجا پدید آمده که میگوییم تمامی مخلوقات همهی قدرت و توانشان را از خالق قدرتمندشان اخذ میکنند و اگر خدا نخواهد هیچکس هیچ کاری نمیتواند انجام دهد (لاَ قُوَّ ۃَ إِلاَّ بِاللَّهِ[21]: هیچ قدرتی جز از ناحیهی خدا نیست). از طرفی خداوند به آنچه بندگانش انجام میدهند، از قبل علم دارد و میداند هر کسی چه چیزی را انتخاب خواهد نمود و چه کاری را انجام خواهد داد (أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ[22]: حقیقتا خداوند به همه چیز علم دارد).
افرادی که معتقدند انسان در انجام افعالش هیچ اراده و اختیاری از خود ندارد، بلکه مانند یک عروسک خیمهشببازی به دست غیبیِ خدا میچرخد، «جبریون» نام گرفتهاند. در واقع جبرگرایان، ریشهی افعال آدمی را جبر از جانب خدا میدانند. با چنین دیدگاهی همهی کارهای ما – چه خوب و چه بد – به خدا منسوب میشود و پاداش و مجازات افراد توسط خداوند هیچ توجیهی نخواهد داشت. همچنین اساس ادیان الهی متزلزل میشود و حتی فلسفهی خلقت آدمی نیز زیر سوال میرود. چراکه همهی پیامبران برای دعوتِ مردم به انجام کارهای عاقلانه و نهیِ ایشان از رفتارهای ناپسند برانگیخته شدند؛ در حالی که با پذیرش سخن جبریون، بشر بر اساس جبر و طبق ارادهی خدا کار انجام میدهد لذا امر و نهی شدنش کاری لغو و بیهوده خواهد بود.
بدین ترتیب، العیاذ بالله متّهمِ تمام ظلمها و جنایتهای تاریخ کسی جز خدا نیست ولی این انسان است که مظلومانه مورد عقوبت واقع میشود!
شیعه به شدت در مقابل چنین تفکری میایستد و به تأسّی از رسول رحمت میگوید:
«خدای را نشناخت کسی که او را به آفریدگانش شبیه گرفت؛ و او را به «عدل» وصف نکرد کسی که گناهان بندگانش را به وی نسبت داد.»[23]
امیر مومنان نیز میفرماید:
«عدل، آن است که خدای را متّهم نسازی.»[24]
مهمترین دلیل در ردّ نظریهی جبر، وجدان و علم حضوریِ انسان نسبت به خود و افعال خویش است. اگر به خود بازگردیم و به افعالمان توجه کنیم، مییابیم که وقتی عملی را اراده کردهایم، میتوانستیم آن عمل را اراده نکنیم. همچنین وقتی کاری را اراده نکرده و انجام ندادهایم، مییابیم که میتوانستیم آن را اراده کنیم و انجامش دهیم. بنابراین، بر عکس آنچه جبریون میگویند انسان در انجام یا ترک افعال، آزاد و مختار است.
به اعتقاد شیعه، درست است که منشأ هر قدرت و ارادهای در جهان، خداوند متعال است ولی این انسان است که با اختیار خود از این قدرت خدادادی در جهت خیر یا شر استفاده میکند. قطعا اگر خدا اراده کند میتواند مانع انسان شود تا کار ناپسندی را که قصد انجامش را دارد، نتواند انجام دهد. اما مشیّت و خواست الهی بر این است که آدمی از باب امتحان، آزاد و مختار باشد.
خداوند میفرماید:
«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»[25]
یعنی: محققا ما او را به راه [درست] هدایت کردیم؛ [حالا تصمیم با خودش است] اگر خواهد سپاسگزار باشد یا حق را بپوشاند.
نکتهی دیگر، این است که علمِ خدا دلیلِ فعل ما نیست. درست مانند معلمی که پیش از آنکه دانشآموزش امتحان دهد، میداند امتحانش را خراب میکند یا خوب میدهد. همانطور که علم معلم دربارهی دانشآموزش سببِ قبولی یا مردودیِ دانشآموز نمیشود، علم خدا به انتخاب و تصمیمات ما نیز مجبورمان نمیکند کاری را مطابق علم خدا انجام دهیم.
تفریط مُفَوِّضه در مقابل افراطِ جبریّون
در مقابل نظریهی جبر، نظریهی دیگری وجود دارد به نام «تفویض».
تفویض در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیم نمودنِ امری به دیگری است.[26] مفوّضه (معتقدان به نظریهی تفویض) معتقدند خداوند، قدرت و سلطنت خود را به انسان تفویض کرده و دیگر بر افعال اختیاریِ انسانها تسلطی ندارد. بر مبنای این دیدگاه، انسان دارای اختیار مطلق است و خداوند از اینکه بتواند جلوی صدور فعل انسان را بگیرد، عاجز است.
مهمترین اِشکالِ نظریهی تفویض این است که قدرت و سلطنت خدا را محدود دانسته و به خالق متعال نسبت عجز و ضعف میدهد. در حالی که شیعه، معتقد است «إِنَّ اللَّه عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير»[27] یعنی: همانا خداوند بر هر کاری تواناست.
شیعیان، قدرت مخلوقات را در طول قدرت خالق میدانند و معتقدند هیچ قدرت و ارادهای بالاتر از قدرت پروردگار آسمانها و زمین نیست و ذات پاک خداوند از هر نقص و ضعفی مُبرّاست.
امیر مومنان میفرماید:
«بارالها؛ سلطنت و فرمانرواییِ تو بس بزرگ است... و قدرتت نافذ است و امکانِ فرار از حکومتت وجود ندارد.»[28]
خداوند میفرماید:
«تو اراده میکنی و من هم اراده میکنم اما جز آنچه من اراده میکنم، انجام نخواهد شد![29] (اگر میبینی آنچه اراده کردهای انجام شده، بدان که ارادهی من بر این بوده که ارادهات محقق شود وگرنه نمیتوانستی انجامش دهی)
چه بسیار مواقعی که تصمیم گرفتهایم کاری را انجام دهیم و تمام مقدمات آن را نیز فراهم کردهایم اما عواملی که از محدودهی قدرت و ارادهی ما خارج بوده، اوضاع را به گونهای تغییر داده که به مقصودمان نرسیدهایم. و چه بسیار مواردی که اصلا امیدی به رُخدادِ فعلی نداشتهایم اما بی آنکه تلاشی کرده باشیم، آن موضوع، اتفاق افتاده. همهی اینها که برخی اسمش را بدشانسی یا خوششانسی میگذارند، نشانهای است از آنکه قدرت و ارادهی خداوند مافوق همهی قدرتهاست و تذکری خواهد بود در باب معرفت خالق قهار.[30]
در این کلام خداوند، به دقت تدبّر کنیم که فرموده:
«ای فرزند آدم؛ آگاه باش که به خواست و مشیّت من است که تو میتوانی کاری را انجام دهی که میخواهی. (اگر من چنین قدرتی را برایت مشیّت نکرده بودم، نمیتوانستی برای خودت تصمیمی بگیری و انجامش دهی)
و به ارادهی من است که تو میتوانی برای خودت آنچه میخواهی اراده کنی (اگر من اراده نکرده بودم که تو صاحبِ اراده و اختیار باشی، هیچ وقت نمیتوانستی چیزی برای خودت اراده کنی)
و توسط نعمتی که من به تو عطا کردم، به نافرمانی من قدرت پیدا کردهای (پس چنین نیست که گمان کنی با قدرتت بر من چیره شدهای تا آنجا که از من فرمان نبری؛ بلکه هر لحظه که اراده کنم، میتوانم قدرتت را بگیرم)
و به خاطر حفظ کردن، گذشت و سلامتی که به تو دادهام، توانستهای واجبات مرا به جا آوری. (پس به عبادات خود غرّه نشو چراکه توفیق و اسباب عبادت از جانب من بوده)»[31]
یکی دیگر از اشکالات نظریهی تفویض، بی معنا شدن دعای انسان و درخواست کمک از خداوند در افعال خویش است. در صورتی که پیامبران و فرستادگان آسمانی همواره در حال طلب و درخواست از خالق متعال بودند و مردم را نیز به دعا در درگاه ایزدی فرا میخواندند.
باور شیعه: نه جبر و نه تفویض
همچنان که اشاره شد، شیعه نه دیدگاه جبریون را که اراده و اختیار انسان را نفی میکنند، قبول دارد و نه نظریهی مفوّضه را میپذیرد که سلطه و حاکمیت خدا را زیر سوال میبرند و انسان را کاملا آزاد و رها میپندارند. بلکه در دیدگاه تشیّع،
- خداوند از باب فضل و حکمتش به انسانها قدرت و اختیار عطا فرموده.
- این قدرت و اختیار، مطلق نیست و موجب سلب قدرت و ارادهی خداوند نمیشود. بلکه در طول قدرت خداست و یقینا خالق متعال نسبت به قدرت انسان اَملَک و قادرتر است.
- قدرتی که خداوند به انسان عطا کرده، لحظه به لحظه به وی تملیک میشود. یعنی چنین نبوده که هر انسانی از ابتدای خلقتش صاحب قدرت و رزق تعیین شدهای باشد و تا پایان عمرش از همان استفاده کند و خداوند هم توان بازپسگیریِ آن را نداشته باشد. بلکه بستهی حیات آدمی اعم از وجود، علم، شعور، قدرت، اختیار، سلامتی، ... بر اساس مشیّت و ارادهی خداوند، آن به آن و لحظه به لحظه به او تملیک میشود و هر وقت که خداوند اراده فرماید میتواند همه را قطع کند.
- ما در اینکه قدرتی را که خدا در اختیارمان گذاشته در راه درست و یا نادرست به کار ببندیم، آزاد و مختاریم.
- توفیق و اسباب انجام کارهای خوب از جانب خداست اما اگر با قدرت و نعمتهای خدا در راهی غیر از رضای او گام برداریم، قصور از ما بوده و مورد بازخواست خداوند قرار خواهیم گرفت.[32]
- اگر خداوند اراده کند میتواند مانع انجام افعال ما بشود ولی چنانچه مانع نگردد، به این معنا نیست که خدا مسئول اعمال و رفتار ماست.
امام رضا علیه السلام(هشتمین جانشین پس از رسول خاتم) در این زمینه میفرماید:
«اگر خداوند اطاعت میشود، به سبب اجبارِ [بندگان توسط او] نیست (ردّ جبر) و اگر هم معصیت میشود، به سبب مغلوب شدنِ [او توسط بندگان] نیست (ردّ تفویض). او بندگان را در ملک خود رها نگذاشته؛ بلکه بر همهی آنچه که در اختیارشان قرار داده، مالک، و بر همهی اموری که توانشان داده توانمند است. اگر بندگان بخواهند او را اطاعت کنند، خداوند مانع اطاعتشان نمیشود و اگر به دنبال نافرمانیاش باشند، میتواند مانع کار آنها گردد. اما اگر مانع از گناه نشد و انجامش دادند، او نیست که آنان را در آن راه انداخته است.»[33]
این موضوع مانند این است که مثلا پدرم یک میلیون تومان پول به من بدهد تا با آن، ملزومات تحصیلیِ خود را تهیه کنم. با اینکه توصیه و خواست پدرم، خرید لوازم تحصیلی بوده، من میتوانم بر خلاف میل او، پولِ دریافتی را جور دیگری خرج کنم، مثلا صرف قُمار کنم و ببازم. یعنی در نحوهی خرج کردنش آزاد و مختارم و کسی مرا مجبور به انجام هیچکدام از این کارها – خرید لوازم یا قُمار - نمیکند. (همچنان که خدا به ما قدرت و اراده عطا فرموده و راه صرف کردن نعمتهایش را هم مشخص نموده. سپس ما را در حُسن استفاده یا سوء استفاده از آن امکانات، آزاد و مختار قرار داده است.)
طبیعتا پدرم این قدرت و ولایت را دارد که هر لحظه صلاح ببیند، پولش را پس بگیرد. (یعنی تملیکِ مطلق نیست. همچنانکه آنچه از قدرت و اراده و ... توسط خداوند به ما عطا شده، تفویضِ مطلق نیست و او بر همهی دادههایش اَملَک است)
این را هم میدانم پدرم بعدا از من پیگیری خواهد کرد که آیا با پولی که در اختیارم گذاشته بود، کاری را که میخواست انجام دادهام یا نه. (حسابرسی در روز قیامت و ردّ تفویض)
اگر پول را در راهی که او خواسته بود، مصرف کنم، با آنکه وظیفهام را انجام دادهام و کار شاقّی نکردهام که پولی که خودش به من داده بود را در راه پیشرفت خودم خرج نمودهام، لطف دیگری به من میکند و از سر مهربانی و بزرگواریاش، یک هدیهی دیگر به من میدهد. (پاداش خداوند به اعمال نیک بندگانش از سر لطف و نه از روی عدل یا استحقاق بنده)
اما چنانچه قمار کرده باشم، طبیعتا از دستم ناراحت میشود و بازخواستم میکند که چرا با پولی که برای پیشرفت و خوشبختیام در اختیارم گذاشته بود، کار زشت و نادرستی انجام دادهام. (عِقاب بندگان به سبب اعمال ناپسندشان)
در این حالت، آیا نهایت جهل و بیتربیتی نیست که به پدرم بگویم مقصّر اصلی تو هستی که آن پول را در اختیارم گذاشتی؟! (نسبت دادنِ معاصی به خداوند توسط جبریون)
حال فرض کنید قبل از اینکه پول را در راه قُمار خرج کنم، پدرم از طریقی به نیّت من پی برده باشد. اما بنا به حکمتی به روی من نیاوَرَد و جلوی کارم را نگیرد. آیا حتی در این شرایط میتوانم بگویم گناهی متوجه من نیست؛ چون پدرم میتوانست جلوی من را بگیرد ولی اجازه داد تا خودم با اختیار و ارادهی خودم راهم را انتخاب کنم؟! (متّهم نمودنِ خداوند در برابر گناه بندگان به بهانهی علم خدا به افعال ایشان، ذیل دیدگاه جبریون)
پس اگر پول را در راه صحیح خرج کردم، باید از پدرم سپاسگزار باشم که از روی لطف و مهربانی آن را در اختیارم قرار داد تا مقدمات پیشرفتم را مهیا کنم. (سپاسگزاریِ بندگان از خداوندی که اسباب و توفیق انجام کار نیک را برایشان مهیا فرموده)
اما اگر آن را در راه نادرست خرج کردم، باید به جای اینکه با بیادبی پدرم را مورد اتهام قرار دهم که چرا به من پول دادی یا چرا جلوی من را نگرفتی، از او عذرخواهی کنم و قول بدهم دفعهی دیگر این خطا را انجام ندهم. (توبه و عذرخواهی از خداوند متعال)
با این مثال، بخشی از اشکالات جبریون و مفوّضه روشن شد.
کلام آخر، اینکه:
بر اساس آموزههای تشیّع، هم اعتقاد به جبر و هم باور داشتنِ تفویض، انسان را به کُفر میکشاند. در مقابل، ایماندار حقیقی کسی است که باور دارد خداوند بر بندگانش به اندازهی توانشان تکلیف نهاده و سپس به ایشان اختیار و ارادهای عطا فرموده تا به میل خود آن تکالیف را انجام دهند. لذا زمانی که موفق به انجام کار خوب میشوند خداوند را سپاس میگویند و هنگامی که گناهی مرتکب میشوند، از صاحب قدرت و نعمتشان طلب بخشش میکنند.[34]
نتیجهی باورمندی به عدل
اعتقاد به عدل الهی، آنگونه که شیعه تعریف میکند، سبب میشود انسان در هر شرایطی شکرگزار خالقش باشد؛ چراکه میداند:
- اولا: هیچ حق و طلبی نسبت به خداوند متعال نداشته و ندارد؛ و هر چه هست، همه از لطف و فضل پروردگار مهربان است.
- ثانیا: خداوند هیچگاه به بندگانش ظلم نمیکند و اگر گرفتاری یا چالشی در زندگی برای فرد رخ میدهد، یا ناشی از تصمیمات و رفتار نادرستش است یا حکمت و دلیلی دارد که بعدها متوجهش میگردد.
- ثالثا: اگر کار شایستهای انجام میدهد که سبب پاداش الهی میگردد، توفیق انجامش از جانب خالق مهربان بوده.
همچنین، باورمندی به عدلِ خداوندی، باعث میشود یک فرد شیعه، همواره در حالت خوف و رجا باشد. بدین معنا که، مییابد اگر قرار باشد خداوند با عدل خود با بندگانش رفتار کند، آدمی هلاک خواهد شد. چون نه حقی بر گردن خدا دارد، نه آنگونه که شایستهی عبودیتش بوده، عبادتش را به جای آورده. پس به ناچار به پناه امن خالق، روی میآورد و میگوید:
إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُك[35] فَارْحَمْ عَبْدَكَ الضَّعِيف[36]
ای معبود و ای پروردگار من، چه کسی را جز خودت دارم؟ پس به این بندهی ضعیفت ترّحم کن.
شیعه میداند تمامی قدرت، اراده، اختیار و همهی نعمتهای دیگرش، آن به آن به او تملیک میگردد و هر لحظه که مالک و صاحب اختیارش اراده فرماید میتواند همه را یکجا قطع کند. بنابراین، قدر لحظاتش را میداند و تلاش میکند از قدرت و نعمتی که پروردگار مهربان در اختیارش گذاشته در راه رضایت او - و نه معصیتش - استفاده کند.
و به راستی، وای بر احوال کسی که در لحظهای که در حال انجام معصیت خداست، نعمت حیاتش قطع شود!
چنین باوری سبب میشود شیعه نسبت به نیّت، رفتار و کردارش بیش از دیگران مراقبت کند و سایرین از دست و زبان و افکار او در امنیت کامل باشند.
نکات مهم درس چهارم:
- موضوع «عدل الهی» هم به «توحید» و هم به «معاد» مرتبط است و به همین دلیل تأثیر بسزایی بر ایدئولوژیِ آدمی و نحوهی رفتارش با خلق و خالق میگذارد.
- اعتقاد به عدل الهی، پذیرشِ این باور است که خداوند هرگز ظلمی به کسی روا نمیدارد.
- خداوند نسبت به مخلوقاتش مالک و اَملَک است و هیچ فعلی از او ظلم نسبت به بندگانش محسوب نمیشود.
- مبنای خلقت، لطف و فضل بوده، نه عدل.
- تفاوت در خلقت، بیعدالتی و ظلم به بندگان نیست. چراکه اولا کسی حقی از خدا طلب نداشته که با تفاوت در خلقت، حقش ضایع شود؛ ثانیا هر کس از نعمتهای بیشتری برخوردار باشد، مسئولیت بیشتری در قبال داشتههایش دارد.
- به دلیل اَملَکیت خدا بر مخلوقاتش، حتی اگر برترین بندگان را در آتش جهنم بیندازد، کسی حق اعتراض ندارد. اما خداوند وعده داده به نیکوکاران، پاداش دهد و بدکاران را مجازات فرماید. با آنکه همواره دست خداوند برای انجام هر کاری باز است اما خودش فرموده به وعدهاش قطعا عمل میکند.
- از آنجا که هر قدرتی از ناحیهی خداست و هیچ چیز از علم خدا پوشیده نیست، عدهای به خطا گمان میکنند انسان از خود هیچ اراده و اختیاری ندارد. به این افراد «جبرگرا» میگویند. آنها همهی گناهان و خطاهای بشر را به خدا منتسب میدانند.
- بدیهیترین دلیل در ردّ نظریهی جبر، وجدان و علم حضوریِ انسان نسبت به خود و افعال خویش است.
- علمِ خدا به افعال بندگان، سببِ اجبارِ ایشان به انجامِ آن کار نمیشود.
- «مفوّضه» معتقدند خداوند، قدرت خود را به صورت مطلق به انسان تفویض کرده و دیگر بر افعال اختیاریِ انسانها تسلطی ندارد. مهمترین اشکالِ نظریهی تفویض این است که قدرت و سلطنت خدا را محدود دانسته و به خالق متعال نسبت عجز و ضعف میدهد.
- هم اعتقاد به جبر و هم باور به تفویض، انسان را به کُفر میکشاند و شیعه با هر دو نظریهی جبر و تفویض مخالف است.
- قدرتی که در اختیار انسان قرار داده شده، بر اساس صلاحدید، مشیّت و ارادهی خداوند، آن به آن تملیک میشود و هر وقت که خالق اراده کند، میتواند آن را قطع کند.
- ما، در به کارگیریِ قدرتی که خدا در اختیارمان گذاشته، در انجام کار درست و یا نادرست، آزاد و مختاریم.
- توفیق و اسباب انجام کارهای خوب از جانب خداست اما اگر با قدرت و نعمتهای خدا در راهی غیر از رضای او گام برداریم، قصور از ما بوده و مورد بازخواست قرار خواهیم گرفت.
- اگر خداوند اراده کند میتواند مانع انجام افعال ما بشود ولی چنانچه مانع نگردد، به این معنا نیست که خدا مسئول اعمال و رفتار ماست.
- باورمندی به عدل الهی، سبب میشود شیعه همواره در حال خوف و رجا باشد؛ نسبت به نیّت، رفتار و کردارش بیش از دیگران مراقبت کند و سایرین از دست و زبان و افکار او در امنیت کامل باشند.
[1] "يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا": بحارالانوار، ج 92، ص 282. امام حسین علیه السلام (سومین جانشین رسول خاتم) نیز در برابر خالق بلند مرتبه چنین اقرار میکردند: "اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَيْئاً مَذْكُورا" یعنی: وجودم را با نعمتت آغاز کردی قبل از آنکه موجودی قابل ذکر باشم: فرازی از دعای عرفه، بحارالانوار، ج 95، ص 216.
[2] امام سجّاد علیه السلام (چهارمین جانشین رسول خاتم) اینگونه با خداوند مناجات میکرد: "مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ ... وَ إِنْ مَنَعْتَ لَمْ يَكُنْ مَنْعُكَ تَعَدِّياً" یعنی: نعمتت از ابتدا [که هیچ استحقاقی برای هیچ مخلوقی وجود نداشت] جاری شد ... و اگر نعمتی را عنایت نکنی، ستم نیست: فراز 45 از صحیفه سجادیه، ص 192.
[3] "قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَيْسَ فِي حُكْمِكَ ظُلْمٌ ... وَ إِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ، وَ قَدْ تَعَالَيْتَ- يَا إِلَهِي- عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيرا": فراز 48 از صحیفه سجادیه، ص 240.
[4] "وَ مَا اللَّهُ يُريدُ ظُلْماً لِلْعالَمين": قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 108.
[5] "إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّة": قرآن کریم، سوره نساء، آیه 40.
[6] قرآن کریم، سوره انبیاء، آیه 23.
[7] قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه 182. ؛ سوره انفال، آیه 51. ؛ سوره حج، آیه 10.
[8] به عنوان نمونه در قرآن کریم چنین میخوانیم:
- "لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِين" یعنی: لعنت خدا بر ظالمان: سوره اعراف، آیه 44.
- "وَاللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِين" یعنی: و خدا ظالمان را دوست ندارد: سوره آل عمران، آیه 57.
- "إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيم" یعنی: همانا برای ظالمان عذابی دردناک است: سوره شوری، آیه 21.
[9] "إِنَّ أَسَاسَ الدِّينِ التَّوْحِيدُ وَ الْعَدْلُ ... وَ أَمَّا الْعَدْلُ فَأَنْ لَا تَنْسُبَ إِلَى خَالِقِكَ مَا لَامَكَ عَلَيْهِ": التوحید (صدوق)، ص 96.
[10] بنگرید به پاورقی شماره 2.
[11] قرآن کریم، سوره بقره، آیه 286.
[12] "وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ": سوره انبیاء، آیه 47.
[13] "فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ": سوره یس، آیه 54.
[14] به عنوان نمونه، در قرآن کریم چنین میخوانیم:
- "وَ بَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ..." یعنی: به آنان که ایمان آوردهاند و اعمال شایسته انجام میدهند بشارت بده که برایشان باغهایی [در بهشت] است که از زیر [درختانِ] آن، رودهایی جاری است: سوره بقره، آیه 25.
- "مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيَتُهُ فَأُوْلَئكَ أَصْحَابُ النَّار ..." یعنی: هر کس كار بدى انجام دهد و گناهش او را احاطه کند، چنین کسانی اهل آتش هستند: سوره بقره، آیه 81.
- "مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يیُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَ هُمْ لَا يُظْلَمُوا" یعنی:هر كس كار نيكى آوَرَد ده برابرِ آن [نزد خداوند] پاداش دارد، و هر كه كار بدى آوَرَد جز همانند آن كيفر نبيند و بر آنان ظلم نمیشود: سوره انعام، آیه 160.
[15] خداوند در قرآن کریم میفرماید: "إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَاد" یعنی: محققا خداوند در وعدهاش خلاف نمیکند: سوره آل عمران، آیه 9. و سوره رعد، آیه 31.
[16] خداوند میفرماید: "یَا ابْنَ آدَمَ ... بِعِصْمَتِی وَ عَفْوِی وَ عَافِیَتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرَائِضِی" یعنی: ای فرزند آدم ... به خاطر حفظ کردن، گذشت و سلامتی که به تو دادهام، توانستهای واجبات مرا به جا آوری: به نقل از رسول خاتم، التوحید (صدوق)، ص 340. ؛ و نیز میفرماید: "ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک" یعنی: هر چه از خوبیها به تو مىرسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مىرسد از خود توست: قرآن کریم، سوره نساء، آیه 79.
[17] امام حسین علیه السلام در دعای عرفه: بحارالانوار، ج 95، ص 222.
[18] رسول رحمت در مناجاتشان با خدا میفرماید: "مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك" یعنی: آنگونه که حق عبودیتت بود، عبادتت نکردیم و آنچنان که حقّ معرفتت بود، تو را نشناختیم: بحارالانوار، ج 68، ص 23.
[19] امیر مومنان علیه السلام: بحارالانوار، ج 91، ص 107.
[20] امام باقر علیه السلام: بحارالانوار، ج 94، ص 370.
[21] قرآن کریم، سوره کهف، آیه 39.
[22] قرآن کریم، سوره بقره، آیه 231.
[23] "ما عَرَفَ اللّه َ مَن شَبَّهَهُ بِخَلقِهِ و لا وَصَفَهُ بِالعَدلِ مَن نَسَبَ إلَيهِ ذُنوبَ عِبادِهِ": التوحید (صدوق)، ص 47.
[24] "التَّوْحِيدُ أَنْ لَا تَتَوَهَّمَهُ وَ الْعَدْلُ أَنْ لَا تَتَّهِمَه": بحارالانوار، ج 5، ص 52.
[25] قرآن کریم، سوره انسان، آیه 3. به جز این آیه، حدود 300 آیه در قرآن کریم بر این مسئله تاکید دارد که انسانها خودشان مسئول اعمال و رفتارشان هستند. همچنین تقریبا 80 آیه، گناهان بندگان را نتیجهی تصمیم خودشان بیان فرموده و ظلم را از ساحت قدسیِ پروردگار دور دانسته است. به عنوان نمونه در قرآن اینچنین میخوانیم: "وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ * فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا" یعنی: و خداوند به آنها ظلم نکرد بلکه ایشان، خود، به خویشتن ظلم کردند. اینگونه بود که نتیجهی بدِ اعمالشان به ایشان رسید: سوره نحل، آیه 33 و 34.
[26] قاموس قرآن، ج 6، ص 212.
[27] قرآن کریم، سوره بقره، آیه 20، 109و 148. ؛ سوره آل عمران، آیه 165. ؛ سوره نحل، آیه 77. ؛ سوره نور، آیه 45. ؛ سوره عنکبوت، آیه 20. ؛ سوره فاطر، آیه 1. ؛ سوره طلاق، آیه 12.
[28] فرازی از دعای کمیل: "اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ وَ عَلَا مَكَانُكَ، وَ خَفِيَ مَكْرُكَ وَ ظَهَرَ أَمْرُكَ، وَ غَلَبَ قَهْرُكَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُكَ، وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِك": زاد المعاد، ص 61.
[29] "تُرِيدُ وَ أُرِيدُ وَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أُرِيد": به نقل از امیر مومنان، التوحید (صدوق)، ص 337.
[30] امیر مومنان در همین رابطه میفرماید: "عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ" یعنی: خداوند سبحان را از طریقِ به هم خوردنِ تصمیمها و باز شدن گرهها شناختم: بحارالانوار، ج 5، ص 197.
[31] "یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تُرِیدُ لِنَفْسِکَ مَا تُرِیدُ وَ بِفَضْلِ نِعْمَتِی عَلَیْکَ قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیَتِی وَ بِعِصْمَتِی وَ عَفْوِی وَ عَافِیَتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرَائِضِی": به نقل از رسول خاتم، التوحید (صدوق)، ص 340.
[32] خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به انسانها میفرماید: "ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک" یعنی: هر چه از خوبیها به تو مىرسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مىرسد از خود توست: سوره نساء، آیه 79. ؛ و نیز میفرماید: "ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ" یعنی: این [عذابهای روز قیامت] به سبب دستاوردهای خود شماست وگرنه قطعا خداوند نسبت به بندگان ظالم نیست: سوره انفال، آیه 51 و سوره آل عمران، آیه 182.
[33] "إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُطَعْ بِإِكْرَاهٍ وَ لَمْ يُعْصَ بِغَلَبَةٍ وَ لَمْ يُهْمِلِ الْعِبَادَ فِي مُلْكِهِ هُوَ الْمَالِكُ لِمَا مَلَّكَهُمْ وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا أَقْدَرَهُمْ عَلَيْهِ فَإِنِ ائْتَمَرَ الْعِبَادُ بِطَاعَتِهِ لَمْ يَكُنِ اللَّهُ عَنْهَا صَادّاً وَ لَا مِنْهَا مَانِعاً وَ إِنِ ائْتَمَرُوا بِمَعْصِيَتِهِ فَشَاءَ أَنْ يَحُولَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ذَلِكَ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ يَحُلْ وَ فَعَلُوهُ فَلَيْسَ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَهُمْ فِيهِ": التوحید (صدوق)، ص 361.
[34] امام صادق علیه السلام میفرماید: "النَّاسُ فِي الْقَدَرِ عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ رَجُلٍ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْبَرَ النَّاسَ عَلَى الْمَعَاصِي فَهَذَا قَدْ ظَلَّمَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي حُكْمِهِ وَ هُوَ كَافِرٌ وَ رَجُلٍ يَزْعُمُ أَنَّ الْأَمْرَ مُفَوَّضٌ إِلَيْهِمْ فَهَذَا وَهَّنَ اللَّهَ فِي سُلْطَانِهِ فَهُوَ كَافِرٌ وَ رَجُلٍ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَلَّفَ الْعِبَادَ مَا يُطِيقُونَ وَ لَمْ يُكَلِّفْهُمْ مَا لَا يُطِيقُونَ فَإِذَا أَحْسَنَ حَمِدَ اللَّهَ وَ إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ فَهَذَا مُسْلِمٌ بَالِغ" یعنی: مردم در موضوعِ تقدیر، سه دستهاند: [دستهی اول:] کسی که گمان میکند خداوند مردم را بر گناه مجبور ساخته؛ که چنین کسی در داوریِ خود، بر خداوند ستم کرده و کافر است و [دستهی دوم:] کسی که گمان میکند خداوند کارها را به مردم واگذار کرده؛ که چنین شخصی به پادشاهیِ خداوند توهین نموده و کافر است و [دستهی سوم:] کسی که گمان میکند خداوند بر بندگان خود به اندازهی توانشان تکلیف نموده و به بیشتر از توانشان مکلّف نساخته است و زمانی که کار خوب انجام دهد، خداوند را سپاس میگوید و زمانی که گناه کند، از خداوند طلب مغفرت میکند؛ چنین شخصی مسلمان کامل است: التوحید (صدوق)، ص 360 و 361.
[35] امیر مومنان، زاد المعاد، ص 60.
[36] امام صادق علیه السلام، بحارالانوار، ج 95، ص 265.
امروز: | 2958 | |
این هفته: | 13492 | |
در مجموع: | 7533189 |