نویسنده: مسعود بسیطی (کارشناس علوم تربیتی و ادیان و فرق ؛ این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید )
نمایشگاه «میلاد نور» فرصتی است دیگر، تا جان خسته و دردمند خود را با یاد مبارك آن پیشوای همیشه آرزو شده - مهدی موعود که سلام ما بر او باد- حیاتی تازه بخشیم؛ و در این رهگذار، پیوند درونی و معنوی خود را با آن هدایتگر زنده و مهربان، تازهتر و محكمتر كنیم.
نمایشگاه «میلاد نور» شامل چهار غرفه است كه هر یك به موضوعی مهم درباره هدایتگر زمان و فرهنگ مهدویت اختصاص داده شده است.
عزیزانی که تصمیم به برگزاری مراسم جشن و بزرگداشت میلاد منجی موعود دارند، میتوانند از محتوای این نمایشگاه بهرهمند شوند.
غرفه 1: گذشتهی دنیا و دوران معاصر
گذشتهی دنیا
بشر از آغاز خلقت، درد و رنج کشیده و با ستم و بیعدالتی همآغوش بوده است.
گذشتهی تاریخ نشان میدهد که استثمار و استعمار، ظلم و جهل، فقر و محرومیّت، فتنهها و ابتلائات، تبعیضات و نابسامانیها همراهان همیشگی انسانها بودهاند. اغواگری و وسوسههای شیطانی هم در این میدان سهم خویش را به خوبی ایفا کرده و به این مشکلات و بلایا و نامردمیها چهرهای زشتتر و جنایتبارتر داده و سبب گردیده لذّات زندگی مادّی بر آدمیان حرام شود.
در میان اسناد گذشته، برگی نمییابیم که نشان دهد روزی انسان، در چنگال ظلم و ناامنی اسیر نبوده و زیر فشار این همه تباهی به زانو درنیامده باشد. گویی آلام و رنجها و مشقّتها و بدبختیها شالودهی اصلی صحنههای زندگی آدمی بوده و ستمگران و جبّاران همچون فرعون، چنگیز و حَجّاج مسئول برپایی و کارگردانی این صحنهها.
یک صفحه از گذشتهی سیاه و تاریک تاریخ، فرمان ظالمانهای است که فرعون بر اساس خوابی که دیده صادر میکند. بر مبنای این دستور و برای حفظ و بقای حکومت فرعون، هیچ نوزاد پسری بیش از چند لحظه - که کشتن او وقت میگرفت - مهلت زندگی نداشت و این گوشهای از جنایات این فرمانروای ستمگر است که بر بنی اسرائیل روا شد و هزاران کودک بیگناه به دست جلّادان به قتل رسیدند.
صفحهی دیگر تاریخ، شمار کشتهشدگان حجّاج بن یوسف ثقفی است که به غیر از جنگها، بالغ بر صد و بیست هزار تن است و شمار زندانیان او به هشتاد هزار نفر میرسد!
آری! تاریخ، گذشتهای را نمیشناسد که در آن از ظلم و ناامنی و تجاوز و بیعدالتی خبری نباشد.
دوران معاصر
آن چه مرور شد از تاریخ کهن بود. امّا دوران کنونی:
گذشت زمان، از سالیان بسیار دور تا به حال، نه تنها روال جدیدی به خود نگرفته، بلکه آمار و ارقام جنگ و جنایتها، ظلم و ستمها، فقر و تبعیضها ... روز به روز بالاتر رفته و شدّت بیشتری گرفته است؛ و از کاهش درد و رنج و بدبختی آدمی خبری نیست.
انسانِ روزگار کنونی نیز - هنوز که هنوز است - بیش از هر زمان دیگر، قربانی ظلم و بیعدالتی و تجاوز همنوعان خویش قرار میگیرد ...
اهریمن، اکنون بر فرزندان آدم بیش از هر دورهی دیگر هجوم آورده و در لغزاندن او از صراط مستقیم جسارت بیشتری یافته ...
متأسّفانه با همهی پیشرفتهای شگرف و دگرگونیهای قابل توجّه علمی و فرهنگی بشر، تاریخ معاصر نه تنها خبر شادی آور ندارد، بلکه همچون گذشته با ناراحتی عمیقی حرف میزند و از دست سازمانهای بین المللی نیز کاری بر نمیآید.
انسان دورهی معاصر از تمامی نابسامانیهای گذشته در مقیاسی گستردهتر رنج میبرد. هنوز جنگ جهانی اوّل با بیش از بیست میلیون کشته و زخمی به پایان نرسیده که جنگ جهانی دوم، هفتاد میلیون انسان را در کام مرگ فرو میبرد. بمبارانهای هیروشیما و نظیر آن، جمع کثیری را از نعمت حیات و سلامت محروم میدارد. بریتانیا در اشغال چین بیست میلیون نفر و فرانسه در اشغال الجزایر بیش از دو میلیون و جنگ میان دو ویتنام، حدود دوازده میلیون کشته و زخمی به جای میگذارد. این، تنها گوشهای از انبوه ناملایماتی است که بر انسانها باریده است.
چه بسیار ملتهایی که در برابر چشم و گوش جهانیان، با استعمار و استثمار و آوارگی و ناکامی دست به گریباناند!
سلاحهای کشنده و بمببارانهای ویرانگر و جنگ و ستیزها در نبردهای کنونی، آماری میلیونی و سرسام آور را به خود اختصاص میدهد و دنیا را در نظر آدمی تیره و تار میسازد. مقدار بمبهای هیدروژنی و اتمی و ... که بشر امروز در دست دارد برای دهها بار ویران ساختن تمامی زمین کافی است! معلوم نیست این همه تسلیحات اتمی و شیمیایی و گازهای عصبی کشنده و بمبهای نوترونی، موشکهای قارهپیما و کشتیها و زیر دریاییها و هواپیماهای جنگی و ... برای که ساخته میشود و برای چه هدفی به کار گرفته خواهد شد؟! آیا نه برای زیرورو کردن زندگی این انسان رنجدیده و از بین بردن هستی او؟!
اغلب نظامهای حاکم بر جهان، به جای سعادت و آسایش، تحفهی فلاکت و تباهی را برای انسانها به ارمغان آوردهاند و بیش از هر دوران دیگر، او را به افسردگی، پوچی، سرخوردگی و بُنبست رساندهاند.
از این رو، انسان روی زمین اکنون در حسرت و تبعیض، در اندوه و ماتم، در بیچارگی و اضطراب، در فقر و تنگدستی دست و پا میزند؛ و میبینیم که گذشت اعصار و قرون، گُلی تازه بر سر او نزده است.
به هر حال، با بودن چنین اوضاع و گزارشهای دردناکی، جامعهی انسانی نمیتواند به آینده امیدوار و خوشبین باشد و در رسیدن به خوشبختی واقعی و زندگی ایدهآل و مطلوب، دچار ناامیدی نشود.
اینک، این انسان رنج دیده – که رفته رفته در طول تاریخ، آسایش زندگی مادّی را از دست داده – زندگی معنوی و اخلاقیاش هم دچار تزلزل و نابسامانی گردیده و آرامش روحی خود را هم گم کرده است.
نمونههای زیر نشانههایی از دوران آخرالزّمان است که اکنون در روی کرهی زمین مشاهده میشود:
دین خدا غریب میشود؛ چنان که در اوّل غریب بود.
از دین و حق، جز اسمی نمیماند.
مؤمن در نگهداری دینش، مانند کسی است که اخگر آتش در کف خویش گرفته باشد.
مردمان، دین را به دنیا بفروشند. دین آنان، دِرهَمِشان و همّت آنها، شکمشان؛ برای نانی خَم شوند و در برابر دِرهَمی سجده آرند. پروایی نیست که از کجا شکم خود را سیر کنند. همّتها تنها شکم و شهوت باشد.
کلام خدا، مهجور و متروک گردد؛ امّا ظاهر آن را بیارایند.
شنیدن حقیقت بر مردم سنگین و شنیدن باطل آسان آید.
کتاب خدا را بر غیر حق تأویل کنند.
احکام الهی تعطیل شود.
حلال حق، حرام و حرام وی، حلال گردد.
بدعت، سنّت شود و سنّت، بدعت.
بدیها و منکرات را ظاهر و امر بدان کنند؛ خوبیها را ترک و از آن نهی کنند.
بازار ریا، قساوت، پیروی از هواها، اتّحاد بر ضدّ دین، بیآزرمی و بیادبیِ پیر و جوان رواج یابد.
ربح و سود تجارت کم شود؛ چنان که این یکی گوید چیزی نفروختم و دیگری گوید سودی نکردم.
از مال حرام اجتناب نکنند. ربا را حلال شمارند. کمفروشی رایج شود. صاحبان مال و ثروت را بزرگ شمارند. هر صاحب صنعتی در صنعت خود دروغگو باشد. دنیا را بر آخرت مقدّم دارند.
عالِم، نزد مردم، پست؛ و فاسق، مورد احترام باشد. مؤمن تحقیر شود و فاسق، توقیر. اشرار بر اخیار، مسلّط شوند.
پردهی حیا دریده شود.
قطع رحم کنند.
فرزندان به پدران و مادران جفا کنند و به رفیقان لاابالی نیکی.
همسایه به همسایه ستم کند.
اندامها و هیکلها، آدمیگون باشد؛ اما دلها، دلهای شیاطین.
عبادات را سبکشمارند و حقوق خدا را ادا نکنند.
اغنیا برای گردش و میانحالان برای تجارت و فقرا برای ریا به حج روند.
مردان، به جامهی زنان و زنان به جامهی مردان درآیند.
ریاست برای متاع دنیا طلب شود و رشوه، رایج گردد.
بر خلاف حق و امر خدا داوری شود. شهادتِ دروغ قبولگردد. دروغگو تصدیق و حدود و احکام الهی تعطیلگردد.
فسق، ظاهر و فاسق، ستایش شود.
مسکرات، قمار، زنا، غنا، طرب، لهو، دروغ و گناهان بزرگ، رایج و ظاهر شود.
جور و تعدی، عمومی؛ و هرج و مرج، قتل و خونریزی، تفرقه و اختلاف، بی عفتی و بی غیرتی، دورویی و چاپلوسی، خوشظاهری و بد باطنی، سخنچینی و کبر، حسد و حرص و بخل و دنائت زیاد شود.
وفا به عهد و پیمان و اخوت و برادری در راه خدا نقصان گیرد.
آیات الهی در زمین و آسمان ظاهر شود؛ اما هیچ اثری در کسی نداشته باشد.
و در یک سخن:
دین خدا غریب میشود؛ چنان که در آغاز غریب بود ...
غرفه 2: آیندهی دنیا و عصر ظهور
مسئلهی بشریّت، پس از سرخوردگیها، مسئلهی آینده است. نسل معاصر، دچار بیمها و نگرانیها و یأسهاست.
ظاهراً حوادث گذشته از آیندهای تاریک حکایت دارد.
آیا آینده مانند گذشته است؟
آیا بشر- که تا این دَم، در شامی تیره به سر برده از روشنایی محروم بوده – از این پس نیز تابش خورشیدی بر زندگی خویش نخواهد دید و تاریکیهای حیاتش را روشن نخواهد یافت؟
آیا آن روز نخواهد رسید که دردها، درمان شده باشند و نابسامانیها، بسامان؟
آیا روزگارِ تعدّیها، تضادها، خودپرستیها و سودجوییها به سر نخواهد آمد و مردمیها و فضیلتها جایگزین آن دگرها نخواهد شد؟
این درست است که آدمی، بر اثر گوش نسپردن به ندای مربّیان الهی - که آمدند تا فطرت او را بیدار سازند و او را در مسیر کمال و سعادت رهنمون باشند - دچار این همه آشفتگی و درد شده و دنیا را خود از پَلَشتی و بی عدالتی مالامال کرده؛ تا آنجا که هیچ کس، از فقیر و غنی، در آن احساس آرامش و امنیّت ندارد؛ امّا آیا این سرنوشت محتوم بشر است که از آن روز که به عرصهی وجود پا نهاد تا روز رستاخیز زندگانی همراه با درد و محکوم به نابودی داشته باشد و به نیک فرجامی او امیدی نرود؟!
گرچه انسان، تاکنون در برابر مشکلات، شکست خورده، اما نمیتوان شکست کنونی وی را پایان همه چیز پنداشت.
همهی ادیان الهی و غالب مکاتب بشری، علیرغم مخالفت و عناد آدمیان در برابر پیامآوران الهی، بر این سخن اتّفاق دارند که انسان نباید ناامید گردد. پیام مشترک همهی آنها، چشمداشت به آیندهای امیدبخش است که در آن دوران، خورشید امید و سعادت طلوع خواهد کرد و نجاتبخش انسان خواهد آمد.
خداوند تبارک و تعالی به اهل ایمان، برآورده شدن آرمانهای والایشان و چشیدن طعم شیرین پیروزی در دنیا؛ و لذّت اجر و ثواب در آخرت را وعده داده است.
پروردگار، چنین وعده داده که بر گروههای ستمدیده و مستضعف و رنج دیدهی زمین - که بهترین نمونههای آنان حجتهای الهی هستند - منّت خواهد گذارد تا عملاً رهبری جهان را به عهده گیرند و در پناه حکومت عدل و ایمان، وارثان ثروتهای مادّی و معنوی شوند.
رهبری این نهضت در اختیار هدایتگری عاری از خطا - که برگزیده و مورد تایید خداوند است قرار میگیرد. کسی که راه را به درستی میشناسد و میتواند انسان را به مقصود برساند؛
موعود عدالت گستری که عدالت را وارد خانهها میسازد؛ هم چنان که سرما و گرما وارد خانهها شود؛
حکیمی که در زمان حکومتش تمامی مخلوقات، با صلح و صفا و آرامش در کنار هم زیست کنند؛
نه فقیری در عصرش یافت شود و نه گرسنهای پیدا؛
همهی بیماران، شِفا خواهند یافت و نام بیماریها به سینهی لغت نامهها باز خواهد گشت؛
دست باکفایتش عقل را بر مخلوقات، کامل کند و هدف خلقت یعنی عبودیّتِ اختیاری توأم با معرفت در بشر را تحقّق بخشد.
در آن روزگار، از آسمان، بارانِ فراوان ببارد و زمین هیچ روییدنی را در دل نگه ندارد.
گنجهای پنهان زمین، آشکار گردد؛ و هیچ مستحقّ و فقیری یافت نشود.
در آن دوران، آن چه هست، هم ترازی و مساوات و یگانگی است تا آن جا که هر کس، هر چه نیاز دارد، بی هیچ ممانعتی، از جیبِ دیگری برمیدارد.
عصر طلاییِ ظهورِ یگانه منجیِ انسان- که همهی پیامبران الهی و متفکّران بشری چشم به ظهور او داشتهاند- عصری است که تمامی علم در آن ظاهر میشود.
کینهها از سینهها بیرون رود.
اختلافها برطرف گردد.
حقّ مظلوم از ظالم گرفته شود.
دوستی واقعی پدید آید.
راهها امن شود.
ربا ریشه کن گردد.
غمها زدوده شود.
در آن عصر، همهی شالودهها دگرگون میشود. بهرهکشیها نابود میشود. فرمانرواییها و فرمانگذاریهای نابهجا از زمین زندگی ریشهکن میگردد. کاخها فرو میریزد. کوخها آباد میشود. مقیاسها دگرگونه میگردد. روش اندیشه و تفکّر انسان بر اساس قانون آسمانی پایهگذاری میشود و نوعدوستی و محبّت، به کمال خود میرسد.
آری! به گفته ی امیر ابرار علیه السلام:
«چون سختی به نهایت رسد، آسایش پدید آید و چون حلقههای زنجیر گرفتاری سخت تنگ گردد، راحتی رخ نماید»
بی شک، این وعدهها در تاریخ گذشتهی انسان تحقّق نیافته و تا به امروز نیز جامهی عمل نپوشیده است.
دو راه بیش نیست:
یا این که به درستی این وعده مشکوک باشیم، - که از این اندیشه باید به خدا پناه برد -؛
یا بر این باور باشیم که این وعدهها در آینده تحقق خواهند یافت.
اما در درستی این وعدهها نمیتوان تشکیک کرد؛ زیرا:
این وعدهی الهی است و خداوند هرگز خلاف وعده نمیکند.
پس مطمئن باشیم که این وعدهها در آینده به صورت یک حقیقت واقعی درمیآیند.
اگر زندگی هدف دارد و آدمی از گذشته تا به حال، به هدف آرمانی و غایی دست نیافته، هدفداری و حکمت آفرینش، حکم میکند که:
ناگزیر، عصر زندگی ایده آل در پیش باشد و امید به زندگی در آن عصر، امری معقول و درست خواهد بود.
آنگاه، روزگار، روزگار عدالت است و دادگری؛ مساوات است و برابری؛ صلح است و آرامش و جامعهای است از آنِ خداپرستان و ایمانداران واقعی که هیچ رنگی از ظلم، فساد، شرک، جهل و تبعیض در آن دیده نمیشود.
غرفه 3 : نجاتدهنده کیست؟
راه نجات انسانها، پیروی از مکتبی است که:
بر تمامی زوایای آفرینش انسان آگاهی داشته باشد؛
علّتها و هدف از خلقت بشر را بداند؛
کلّیهی عوامل مؤثّر و راههای تحقّق آرمانهای والا را دارا باشد.
پیشتر گفتیم که خدای مهربان انسانهایی برگزیده را از سوی خود معرّفی کرده و با نشانههای قدرت و آگاهی خویش برای هدایت بشر به سوی سعادت و رستگاری فرستاده است؛ سعادتی که راه رسیدن به نجات انسان است. این گزیدگان، پیامبران الهی و جانشینان آنانند که هم راه را میشناسند و هم میتوانند انسان را به مقصود برسانند.
در این راستا، آخرین فرستادهی الهی و سَرور انبیا و رسل، حضرت محمّد بن عبدالله صلّی الله علیه و آله پس از پایان دوران رسالت خویش، برای ما دو یادگار گرانقدر برجای گذاشتند که یکی هادی صامت و خاموش است: «قرآن» و دیگری هدایتگرانی گویا برای هر زمان. چنین تعهّد شده است که هر کس، توأمان، به دامان قرآن و هدایتگر آسمانی دست زند و از حضرتش هدایت خواهد، راههای هدایت و سعادت را خواهد شناخت و به گمراهی و ضَلال دچار نخواهد شد. این هدایتگران، دوازده جانشین برگزیدهی الهیاند که به انسانها معرّفی شدهاند.
آخرینِ این جانشینان، مردی است از خاندان پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله که از آن حضرت تنها ده پدر فاصله دارد.
همو که رسول خاتم، بارها و بارها در طول حیات نورانی خود، مردم را به ظهور نجاتبخشش بشارت داده بود:
«شما را به ظهور هدایتگری در میان امّتم مژده میدهم که زمین را از عدل و داد پُر کند؛ همان گونه که از ظلم و ستم پُر شده باشد. ساکنان زمین و آسمان از او خشنود خواهند بود.»
او که مردگان، در زمان حکومتش آرزوی حیات مجدّد کنند.
او که مردمان، منجی موعودش خوانند و مصلح دادگسترش شناسند.
او که از فرزندان رحمت عالمیان – پیامبر خاتم – و هم نام و هم کنیه با اوست.
او محمّد بن الحسن (المهدی) فرزند حسن بن علی (العسکری) فرزند علیّ بن محمّد (الهادی) فرزند محمّد بن علی (الجواد) فرزند علیّ بن موسی (الرّضا) فرزند موسی بن جعفر (الکاظم) فرزند جعفر بن محمّد (الصّادق) فرزند محمّد بن علی (الباقر) فرزند علیّ بن الحسین (السّجاد) فرزند حسین بن علی (الشّهید) فرزند علیّ بن ابی طالب (امیرالمؤمنین) است.
آن منتَظَر تاریخ در سال ??? هجری قمری در سامرّا به دنیا آمده و چیزی نگذشت که به محاق غیبت رفت تا آن گاه که خدا بخواهد.
از این رو برماست که:
او را بشناسیم؛
با او ارتباط پیدا کنیم؛
از او راه را بخواهیم؛
و راهی را که او مینماید، بپیماییم.
اینک، در عصر غیبت، چگونه میتوان از تابش آن خورشید بهرهمند شد؟
آیا نهان زیستی امام عصر علیه السلام فرو نهادن شأن امامت و محرومیّت کامل ما از آثار وجودی آن امام هُمام است؟
پاسخ، منفی است.
زیرا امام زمان ما - گرچه غایباند - از نظر رساندن هدایت و دستگیری از مردم، هیچ گونه فرقی با دیگر امامان ندارند. غیبت ایشان تنها به سان پردهای است برای امتحان بشر تا آزموده شوند که اگر امام را نمیبینند، آیا باز از او هدایت میخواهند یا نه؟
امام زندهی ما جانشین همان امامی است که وقتی بانوی نیک بختِ نیشابوری، شطیطه، از دنیا رفت، امام کاظم علیه السلام از زندان بغداد در مراسم او حاضر شد و بر پیکر او نماز گزارد. همه او را دیدند؛ ولی نشناختند!
پس شأن امامت امام عصر علیه السلام در دوران غیبت به جای خود باقی است. از این رو باید به دامان آن حضرت چنگ زد؛ بدو تمسّک جست و هم راه را جُست و هم راهبر را. باید از او خواست تا ما را به سر منزل سعادت و رستگاری برساند.
غرفه 4 : مسیر سعادت و رستگاری
آن گاه که آدمی را تازیانههای ستم و ظلم به درد آوَرَد و جور و طغیان زمانه خسته و ناتوان سازد و فساد و انحراف حاکم بر جامعه، آبرو و حیثیّت او را بَرد، با قلبی پُراشتیاق و چشمانی در انتظار، هدایتگر عصرش، منجی عالم بشریّت را خواهد خواند و با استغاثه و سر دادن آه و نالههای سوزان و ...، ظهور هر چه زودتر «مُصلح» را درخواست خواهد کرد.
هرگاه انسانی مؤمن متوجّه مظاهر کفر و نفاق شود و دست به دست دادن و هم پیمان شدن ستمگران را برای پایمال کردن حقوق و احکام خدا ببیند و فضای پراختناق و وحشتی که مؤمنان مخلص و پاک در آن به سر میبرند، او را ناراحت کند، در آن صورت است که به خدا پناه میآورد و از او درخواست میکند که هر چه زودتر امید انسانیّت و سرپرست بر حقّ و پیشوای آسمانیِ دوران، ظهور کند.
گاه این استغاثه به شکل دعایی تجلّی میکند که به وسیلهی آن، بندهی باایمان به سوی خدای حکیم خود رو میآورد تا با آشکار ساختن منجی موعود و آیین حقّ و عدل خود، به وعدهی خویش جامهی عمل بپوشاند.
همچنانکه منتظران موسی برای فرج منجی در آستان الهی دعا کردند و خداوند عطوف، با اجابت خواستهی آنان ظهور منجی عصرشان - موسی - را برای گشایش مشکلاتشان پیش انداخت.
سلطهی زشتی بر زیبایی و غلبهی ناحق بر حق با رجعت منجی، ابطال میشود و مجدّداً تسلّط نور بر ظلمت و غلبهی راستی بر کژی تأمین میگردد. این خوشبینی در پایان یک سلسله مرارتها و سختیها قرار گرفته و به تلخیها و سوزها و ناکامیها و یأسها پایان میبخشد.
تا حصول این آزادی، نباید دست بر دست گذاشت و ناراستی و کژی را گستاخ کرد تا بر راستی و درستی چیره شود. هر کسی در حدود ممکنات و توانایی خویشتن، به ستیزه و مقابله در برابر ناپاکی مأمور است.
کافی است به «او» توجه کنیم و هم از «او» بخواهیم.
تنها شرط وصل، خواست ماست.
پس اینک برماست که:
دل بدو بسپاریم.
محبّتش را در دل ارج نهیم.
راه ارتباط با وی را- که توجّه درونی و خدمت گزاری در راه اوست- آغاز کنیم.
هم چون یکی از اعضای خانوادهی خویش با او اُنس گیریم؛
پیوسته به یادش باشیم؛
هر صبح و شام بر او سلام کنیم؛
به خاطر سلامتی و رفع بلا از وجود نازنینش صدقه دهیم؛
اعمال مستحبّی و کارهای نیک را به نیابت از او انجام دهیم؛
برای زندگی روزمره و رستگاری در آن از او یاری جوییم؛ ...
زیرا او باب خداست در میان مردم.
خوشا به حال منتظرانش!
خوشا به حال دعاگویان برای سلامتی و ظهور او در عصر غیبت!
خوشا بر احوال افرادی که توفیق یابند خدمتگزار او باشند و آن پدر مهربان را به مردم حیرت زدهی آخرالزّمان - که هر روز بر اثر فتنهای از او دورتر میشوند - معرّفی کنند! اوصاف او را بگویند و نام او را بر سر زبان رانند. هر صبح و شام، چشم انتظار ظهور آن آرمان عدالت باشند.
آن مهربان، خود از خدا، برای ما خیرها میطلبد، خطاهای ما را نادیده میگیرد؛ نیازهای ما را میداند؛ راز دل ما را میشنود و از ما دستگیری میکند.
محال است ما را نصرت و یاری ندهد و دعای خیر مستجابش را از ما دریغ بدارد. هر توجّه ما به او، توجّه او را به ما دربردارد؛ همان توجّهی که تنها لحظهای بر «حُرّ» شد و از فرماندهی لشکر ابن زیاد، آزادمردی رستگار و جاودانه ساخت.
آیا فراموش کردهایم که «او» زنده است و نظارهگر ما؟
او در کوچهها و بازارهای ما رفت و آمد دارد. چه بسیار که او را میبینیم؛ امّا نمیشناسیم! بر فرشهای ما قدم میگذارد؛ به تشییع مردگان ما میآید؛ سخن ما را میشنود و اعمال ما را میبیند و سلاممان را پاسخ میگوید.
بیایید به وظایمان نسبت به «او» بیشتر عمل کنیم.
به عنوان پدر معنوی خویش، از او یاری و استعانت بجوییم تا گرههای زندگی ما به دست با کفایت آن پدر پُر مهر باز گردد و بدانیم که او نیز گرهی در زندگی خویش دارد که باز شدنش به دست او نیست؛ به دست خداست و اراده و خواستِ دعاییِ من و تو؛ همان گره غیبتی که به دست ما انسانها زده شده است که اگر باز شود، فرج او و ما با ظهور پُربرکتش به دست آمدنی است و سعادت و رستگاری، قلّهای فتح شدنی.
پس آن گونه باشیم که او دوست دارد و با توجّه به او استدعای ظهورش از خدا به همراه پارسایی و دینداری، زمینهی ظهورش را فراهم سازیم و از خدمتگزارانش باشیم تا لبخند رضایتی بر لبانش بنشانیم و مشمول دعای خیر حضرتش گردیم که نتیجهاش سعادت حقیقی و رستگاری جاودانهی ماست.
پروردگارا! ظهور مصلح موعود – همو که تمامی فرستادگان پیشینت نوید آمدنش را دادهاند – نزدیک بفرما و ما را از رهروان و یاران حضرتش قرار ده. طعم خوشبختی و سعادتمندی را بر ما بچشان و جان خستهمان را با آمدنش حیاتی جاودان ببخشای. ای مهربانترین مهربانان.
امروز: | 697 | |
این هفته: | 8944 | |
در مجموع: | 7614557 |