نویسنده: عبدالحسن جولا
وقتی آب نباشد، قدر آن دانسته میشود.
زمانی که چندماه باران نبارد، مردم خوب میفهمند که باران چه نعمت بزرگی است.
هنگامی که چند دقیقه پدیده خورشید گرفتگی رخ میدهد، ارزش خورشید برای مردم روشن میشود.
اگر چند روز نان در دسترس نباشد، مردو زن و کوچک و بزرگ، رنج گرسنگی را تحمل میکنند، وآن زمان میفهمند که «نان»، چه نعمت بزرگی است.
به همین ترتیب، وقتی که برای نوزادی شیر یافت نشود.
وقتی که برای رفتن به جایی، وسیله مناسب موجود نباشد، در صحرای شنی شتر نباشد، در دریای توفانی کشتی یافت نشود، در جاده ماشین نباشد، درآسمان هواپیمایی در کار نباشد و... قدر هر کدام دانسته میشود.
این مثالها نمونههایی است که فقدان آنها فرض میشود، وگاهی برای برخی افراد نیز پیش آمده یا میآید.
امّا نمونهای در خلقت نیز هست که نظیر و مانند ندارد.
اگر آن بزرگ [هدایتگر زنده زمان] نباشد، زمین و در هم میریزد. امّا اکنون که «هست»، کمتر کسی قدر او را میشناسد. و چون اراده خداوندی بر آن تعلّق گرفته که «باشد»، لذاطعم تلخ «نبودن» او را نچشیده ایم؛ چرا که لحظهی چشیدن، لحظه مرگ و نابودی ما و تمامی کائنات است.
آن همه نعمتهای مادّی که برشمردیم، همه به برکت وجود آن ولیّ نعمت است.
به برکت وجود آن نعمت بزرگ خداست که باران میبارد، وانواع نعمتها به مردم میرسد. به برکت ایشان است که غمها برطرف میشود و گره سختیها باز میشود. مردم به رستگاری میرسند و راه بهشت میپیمایند.
همه آفریدگان به برکتاین نعمت عظمی حیات دارند. و هر گناهی به شفاعت ایشان، بخشوده میشود. تنها با پیروی ایشان، طاعت الهی تحقق مییابد و هر که مدعی دوستی با خداست، باید آنها را دوست بدارد.
پس تمام درخشش ها، قبولی عبادت ها، استجابت دعاها، آمرزش گناهان، رستگاری ابدی، و... همه و همه، از پرتو انوار این نعمت الهی است؛ حتّی اگر حجّت خدا در زندان و سیاهچال باشد، یا در شعب ابی طالب تحت محاصره دشمن، یا در غاری بین مکّه و مدینه یا در شهر و دیار دیگری و یا خانه نشین باشد؛ و حتّی اگر سال های سال در روی زمین زندگی کند و در بین مردم باشد، امّا به امر خدا شناخته نشود و کسی نشانیِ محل اقامتش را نداند.
حال که چنین است، چه جای این پرسش که «فایده ی امام غایب چیست؟»
چرا که «امام» ـ حاضر باشد یا غایب ـ «امام» است.
خورشید، پشت ابر باشد یا آشکار، خورشید است و تغییر نمیکند. او درخشش خود را به اذن الهی دارد. ندیدن او، کم توفیقی و از ناحیه ماست. میرزا حبیب کاشانی این واقعیت را در دو رباعی چنین سروده است:
گر مهدی هادی ز نظر مستور است
اما ز وجود او جهان پر نور است
هر چند چو جان ز دیده غایب باشد
از پرتو او کشور جان معمور است
مهدی که ز وی رونق ایمان باشد
هر چند چو جان زدیده پنهان باشد
خورشید بود، ز وی جهانی روشن
هر چند به زیر ابر، پنهان باشد
امروز: | 725 | |
این هفته: | 8972 | |
در مجموع: | 7614585 |