این نوشته، گزیدهی سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری (رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم) است که در محرم سال 1396 در «مدرسه فیضیه» بیان شده است. متن کامل این سخنرانی در اینجا قابل مشاهده است.
قرآن، سراسر حروف مقطعه و سرّ است!
حروف مقطعه در قرآن مانند «الم»، «المر»، «کهیعص»، «ق»، «ص» هستند که معنای آن را ما نمیفهمیم؛ اما مفسرین تلاش کردند و معانی ای را برای این حروف خاص ذکر کردند ولی بهترین معنایی که خود مفسرین بیان کردند این است که این حروف مقطعه، اسراری بین وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام با خدای متعال است. گاهی هم یک بخشی از آن را توضیح دادند که فهم همان هم واقعاً دشوار است؛ ولی حق، همین است که این اسراری بین خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام است.
البته تلقّی بعضی افراد هم این است که بقیهی قرآن را هم ما میفهمیم. نمیخواهم خودمان را مأیوس کنم؛ ولی واقعیت این است که قرآن، سراسر حروف مقطعه است؛ یعنی غیر از حروف مقطعه هم هر حرفی از حروف قرآن معنا دارد.
ائمه علیهم السلام در برخی موارد حروفِ کلمات قرآن را معنا کردند. به عنوان مثال در توحید صدوق یا در مجامع دیگر روایی «بِسْمِ اللَّهِ» را اینطور معنا میکنند «الْبَاءُ بَهَاءُ اللَّهِ وَ السِّینُ سَنَاءُ اللَّهِ وَ الْمِیمُ مُلْکُ اللَّهِ»[1]؛ گاهی هم اسرار حروف را بیان فرمودند. در یک حدیث نورانی در توحید صدوق امام صادق علیه السلام راجع به الف و لام «الصمد» بحث کردند و اسراری برای آن بیان فرمودند که چرا این الف و لام، در کتابت نوشته میشود و در قرائت خوانده نمیشود. تک تک حروف قرآن، حاوی معانیای است و بنابراین همه قرآن، حروف مقطعه است.
آن قسمتهایی از قرآن را هم که ما دعوت شدیم و میفهمیم، به محکمات و متشابهات تقسیم میشود. محکماتش برای ما واضح است، اما متشابهاتش در اختیار ما نیست و به فرمودهی قرآن «وَ ما یعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»[2] یعنی مربوط به راسخون در علم است که مصداق کامل آن حتماً اهل بیت هستند. همان ظواهری هم که ما میفهمیم و جزو محکمات است، هفتاد بطن دارد و بطونش به این راحتی قابل فهم نیست؛ گرچه ائمه علیهم السلام ما را دعوت کردند و بعضی از لایههای بطون قرآن را هم برای ما توضیح دادند و برای ما قابل فهم کردند.
در یک دسته بندی کلی از امیرالمومنین علیه السلام در ضمن یک کلام نورانی و بیان مفصلی نقل شده که حضرت فرمودند «قَسَّمَ کَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ یعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ ُ وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْیِیزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم»[3]
خدای متعال کلام خودش را سه قسم کرده است: یک قسمش را عالم و جاهل میفهمند. بسیاری از تفاسیری که نوشته شده و ادعای تفسیر در بابش میشود، همین قسم است که احتیاج به طهارت و صفای نفس ندارد.
اما قسم دوم را کسانی میفهمند که به لطافت حس و صفای ذهن و صحت تمییز رسیدند که خدای متعال به آنها شرح صدر داده تا بتوانند مقام حقیقی اسلام را درک کنند و مسلم حقیقی بشوند و حقیقت اسلام را تلقی بکنند. این شرح صدر هم در قرآن و البته بیشتر در روایات توضیح داده شده است. «فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»[4] خدای متعال اگر بخواهد کسی را هدایت کند، به او شرح صدر میدهد تا بتواند حقیقت اسلام را فهمیده و تلقی بکند. از حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سوال شد این شرح صدر چیست که خدای متعال به کسانی میدهد که میخواهد آنها را هدایت کند و اگر کسی شرح صدر نداشت، هدایت نمیشود و درکی از اسلام نخواهد داشت؟ حضرت فرمودند: «نُورٌ یقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَیشْرَحُ صَدْرَهُ وَ ینْفَسِحُ قَالُوا فَهَلْ لِذَلِکَ أَمَارَةٌ یُعْرَفُ بِهَا فَقَالَ نَعَمْ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِه»[5] یعنی نورانیتی است که وارد قلب کسی میشود که خدای متعال اراده هدایت او را دارد و با رسیدن به این نورانیت، شرح صدر و فصحت و وسعت دل برای او پیدا میشود و از تنگنا نجات پیدا میکند. قلبش واسع شده و میتواند ظرف حقایق بشود. سوال کردند: رسول الله! علامت این نورانیت دل و شرح صدر چیست؟ حضرت فرمودند اگر کسی مورد لطف قرار گرفت، به شرح صدر رسید، نورانیت پیدا کرد، سه خصلت پیدا میکند: نسبت به دار غرور که دار دنیا است، حالت دلکندگی و تجافی پیدا میکند. نسبت به دار خلود که دار آخرت و دار توحید هست، حالت دلبستگی و توجه پیدا میکند و قبل از این که فرصتها تمام بشود آماده برای رفتن هستند و آمادگی برای عبور از عالم دنیا پیدا کردند و قبل از این که از این دنیا بروند، برای سیر در عوالم بعدی آماده شدند.
در یک تعبیر نورانی امیرالمومنین علیه السلام در خطبهی 222 نهج البلاغه «اهلِ ذکر» را توضیح میدهند. این آیه را حضرت تلاوت کردند «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[6] و فرمودند که آنهایی که به امام میرسند، این طور میشوند که هیچ بیع و تجارتی، آنها را از اقامه صلات و ایتاء زکات و توجه به خدای متعال و دستگیری از بندگان خدا باز نمیدارد. اینها کسانی هستند که «حَقَّقَتِ الْقِیامَةُ عَلَیهِمْ عِدَاتِهَا فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِکَ لِأَهْلِ الدُّنْیا»[7] اینها کسانی هستند که قیامت، حقایق خود را بر آنها محقق کرده. آنچه را دیگران بعداً در قیامت میبینند، اینها الان میبینند و پردهی آن حقایق را برای اهل دنیا هم بالا میزنند. اینها قبل از این که فرصتها فوت بشود، آماده و مهیاء این سفر هستند و به تعبیر بعضی از روایات با عالم آخرت و با مرگ انس دارند؛ زیرا امر تجربه شده ای برای آنها است و این طور نیست که وقتی با مرگ روبرو شدند با یک چیز غیر مترقبه ای مواجه شوند.
آن کسانی که به شرح صدر میرسند، آمادگی پیدا میکنند که بخشی از اسرار قرآن را بفهمند. یک بخش از این کتاب هدایت الهی و این برنامهی جامع که جزو اسرار و باطن قرآن است، برای آنها معلوم میشود و پردهها کنار میرود.
در یک حدیث نورانی امیرالمومنین علیه السلام وقتی مقام نورانیت خودشان را توضیح میدهند میفرمایند که شرح صدر، درک مقام نورانیت امام است و اگر کسی به معرفت آن مقام برسد «فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً»[8]. عرفان هم همین است و عارف، همان کسی است که امام را در عالم در چهره حقیقی خودش ببیند و انوار امام به قلب او برسد. آن عدهای که به امام رسیدند و قلبشان نورانی به نور امام شده و با امام همراه شدند، بخشی از اسرار قرآن را میفهمند.
در ادامهی آن روایت، دسته سوم از معارف قرآن را حضرت فرمود «وَ قِسْماً لَا یعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»[9] خدای متعال و آنهایی که امین خدا هستند، دستشان به این بخش از قرآن میرسد. آنها امناء مطلق الهی هستند، که این بخش از اسرار الهی هم در اختیار آنها قرار میگیرد؛ و الا آن بخش از قرآن که اسرار است، به کسی که امین نیست داده نمیشود.
قرآن مقاماتی دارد، بخشی از مقامات او که حجت با او تمام میشود، برای همه قابل فهم است حتی کافر هم وقتی قرآن را خواند، آن مقداری از قرآن که در مقام اتمام حجت است فهم میکند. اما در یک قدم جلوتر دیگر اینطور نیست زیرا به فرمودهی قرآن «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ»[10] قلبهایشان مهر خورده و چشمهایشان پرده دارد و گوشهایشان حجاب دارد؛ زیرا در این آیه خطاب به پیامبر میفرماید «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً»[11] وقتی شما قرآن را که لسان الله و کلام خدا است میخوانی؛ بین شما و آنهایی که ایمان به آخرت ندارند، یک حجابی افتاده است؛ اگرچه خود این حجاب هم مستور است و کسی این حجاب را نمیبیند. ولی حجاب است.
تفویض دین و علم الهی به امام
خدای متعال به پیامبر گرامی میفرماید «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ»[12]. «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً»[13] «لِینْذِرَ مَنْ کانَ حَيًّا وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرینَ»[14] ؛ یعنی این پیغمبر منذر حقیقی است و خدای متعال، او را نذیر قرار داده اما در عین حال آنهایی که زنده هستند، با قرآن انذار میشوند. آنهایی که مرده هستند، مردارند و انذارهای قرآن روی آنها اثر نمیگذارد. برای کفار، حجت تمام میشود ولی انذار نمیشوند و هیچ وقت از انذارهای حضرت هشدار پیدا نمیکنند و بیدار نمیشوند.
بنابراین یک بخش قرآن برای اتمام حجت است، همه میفهمند. یک بخشی از قرآن هست که در پرده است و این پردههای او به اندازه طهارت و ایمان و نورانیت و شرح صدر انسان، از روی قرآن کنار میرود. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ * فی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون»[15] خود این کتاب، کریم و بخشنده و دستگیر انسان هست و به انسان میبخشد اما این قرآن کریم «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ * فی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»[16] در یک کتابی است که دارای کِنان و حجاب است و جز مطهرون، حقیقت قرآن را مس نمیکنند و به اندازهی طهارت، اسرار قرآن، آشکار میشود.
در عین حال بخش عمدهی قرآن را حضرات معصومین فرمودند «إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»[17] یعنی قرآن را کسی میفهمد که مخاطب قرآن است و مخاطب قرآن، در واقع وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام هستند. بنابراین یک بخش عمدهی قرآن، اسرار است و امناء الله دستشان به این اسرار الهی میرسد؛ یک بخشی از قرآن، در اختیار مومنین هم قرار میگیرد و مومنین هم میتوانند با این بخش آشنا بشوند؛ که البته جز از طریق اهل بیت علیهم السلام ممکن نیست؛ اما مخاطب اصلی امناء الهی و راسخون در علم هستند که حقیقت اسرار کتاب دست آنها است و به اندازهای که برای ما لازم باشد و ظرفیت پیدا بکنیم، از حقایق قرآن برای ما پرده برداری میکنند.
مکرر در احادیث بیان شده که ائمه علیهم السلام از حقایق قرآن به اندازهی قابلیتِ طرف با او میگویند. و این را هم خدای متعال به آنها تفویض کرده و در اختیار آنها است که بخواهند از قرآن آنچه صلاح است، به یک شخص بگویند. یک بابی در روایات ما به نام «تفویض شده است» هست، باب «تفویض دین به ائمه علیهم السلام» است که خدای متعال به آنها اختیار داده که این دین را به هر مقداری که طرف قابلیت دارد، برای او بازگو کنند. در آنجا روایاتی را نقل کرده از جمله این حدیث نورانی است که موسی بن اشیم که محضر حضرت صادق و علمای دیگر را درک کرده بود، میگوید: من قتاده را درک کرده و شاگردی آنها را کرده بودم. آوازهی امام صادق علیه السلام در دنیای اسلام پیچیده بود، من آمدم تا این آقایی که نام و آوازه او دنیا را پر کرده، را ببینم. در مجلس امام صادق علیه السلام نشسته بودم.، یک نفر آمد و از آیهای سوال کرد، حضرت معنا کردند؛ نفر دوم آمد همین آیه را طرح کرد، حضرت یک معنای دیگری کردند. من خیلی در درون خودم مضطرب شدم که فلان کس که ما شاگرد او بودیم، واو و فا را اشتباه نمیکرد ولی این آقا در یک جلسه یک آیه را دو جور معنا میکند! نفر سوم آمد همان آیه را پرسید، حضرت جواب سوم دادند؛ من حدس زدم نکتهای است. وقتی جلسه خلوت شد، حضرت من را صدا زدند و فرمودند که خدای متعال به حضرت سلیمان مُلک داد، بعد هم فرمود «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیرِ حِسابٍ»[18] یعنی این را به تو عطاء کردیم، میخواهی به دیگران ببخش، میخواهی امساک کن؛ ما حساب و کتاب از تو نمیکشیم که چرا به یک کس ندادی به یک کس بیشتر دادی، کمتر دادی. ملک خودت است، و عطاء و هدیهی ما به تو است. بعد حضرت فرمودند خیال میکنید خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم که سرآمد همه انبیاء است عطا نکرده؟! به وجود مقدس نبی اکرم مُلک دیگری داده که قابل مقایسه با این مُلک سلیمان نیست. خدای متعال دین را در اختیار او قرار داده و فرموده «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[19] یعنی هرچه به شما داد، بگیرید و از هرچه هم شما را نهی کرد، دنبالش نروید؛ یعنی اختیار، دست او است. ممکن است این آیه جور دیگر هم معنا بشود ولی حضرت این آیه را این طوری معنا کردند که خدای متعال زمام دینش را دست این پیغمبر داده و به ما هم گفته هرچه این پیغمبر از این دین به شما داد اخذ بکنید که همین بهرهی شما است و بیشتر از این نیست. او امینُ الله است و میداند به هر کسی چه چیز و چه بخشی از دین و چه بهرهای از دین بدهد. بعد امام صادق فرمودند که ما اهل بیت هم همین طور هستیم و حکم ما هم این است ...
این کتاب الهی که خزانهی اسرار الهی است، در اختیار او است. سرّ و ظاهر و باطن و باطن باطن، و اصلاً همهی بواطن قرآن، در اختیار امام علیه السلام است و او باذن الله به هر کسی آنچه باید، میدهد؛ و البته امام بر اساس مشیت الهی، بر اساس حکمت عمل میکند و به تعبیر امام جواد علیه السلام در حدیثی «لَنْ یشَاؤُوا إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ تَبَارَکَ و تَعَالى»[20] یعنی جز آنچه خدا بخواهد، آنها نمیخواهند. خدای متعال، امور را به آنها تفویض کرده ولی آنها هم هرچه خدای متعال میخواهد میخواهند.
[1] التوحید (للصدوق)، ص 230.
[2] سوره آل عمران، آیه 7.
[3] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص 253.
[4] سوره انعام، آیه 125.
[5] بحارالأنوار، ج 65، ص 236.
[6] سوره نور، آیه 37.
[7] نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 343.
[8] بحارالأنوار، ج 26، ص 1.
[9] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص 253.
[10] سوره بقره، آیه 7.
[11] سوره اسراء، آیه 45.
[12] سوره رعد، آیه 7.
[13] سوره احزاب، آیه 45.
[14] سوره یس، آیه 70.
[15] سوره واقه، آیه 77 تا 79.
[16] سوره بروج، آیه 21 و 22.
[17] الکافی، ج 8، ص 312.
[18] سوره ص، آیه 39.
[19] سوره حشر، آیه 7.
[20] الکافی، ج 1، ص 441.
امروز: | 333 | |
این هفته: | 21198 | |
در مجموع: | 7626811 |