نویسنده: زهرا مرادی (کارشناس ارشد MBA ؛ این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید )
از دست خودش خسته شده بود. هرچه فکر میکرد خطایی نبود که مرتکب نشده باشد و گناهی نبود که از آن چشم پوشیده باشد. باید فکری به حال خود میکرد؛ اما هربار که در موقعیت گناه قرار میگرفت ارادهاَش سست میشد و معصیت را در آغوش میکشید. ناگهان یاد حسین افتاد.
حسین فرزند علی بود؛ نواده ی رسول خاتم؛ جانشین بر حق خدا بر روی زمین. گِرهی نبود که به دستان این خاندان باز نشود و دردی نبود که نزد ایشان بی درمان بماند. برخاست و سوی حسین شتافت.
"حسین جان! از دست خود شکایت نزد تو آوردهام. پندی، نصیحتی، راهکاری نشانم ده تا از این حال خُسران بیرون آیم."
حسین پدرانه نگاهش کرد و گفت:
پنج کار انجام بده، آن گاه هر گناهی که میخواهی مرتکب شو!
اول اینکه: از روزیِ خدا مخور، آن گاه هر گناهی که خواستی انجام بده.
دوم: از حیطه ی حکمرانی خدا بیرون رو، آن گاه هر گناهی که خواستی انجام بده.
سوم: جایی برو که خداوند تو را نبیند، آن گاه هر گناهی که خواستی انجام بده.
چهارم: هر گاه فرشتهی مرگ به سراغت آمد تا جان تو را بگیرد او را از خودت دور ساز، آن گاه هر گناهی که خواستی انجام بده.
و پنجم: هنگامی که نگهبان دوزخ خواست تو را به آتش داخل کند، [از آن امتناع کن و] وارد مشو، آن گاه هر گناهی که خواستی انجام بده.[1]
[1] - "رُوِی أَنَّ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی ع جَاءَهُ رَجُلٌ وَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لَا أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِیةِ فَعِظْنِی بِمَوْعِظَةٍ فَقَالَ ع افْعَلْ خَمْسَةَ أَشْیاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ فَأَوَّلُ ذَلِكَ لَا تَأْكُلْ رِزْقَ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الثَّانِی اخْرُجْ مِنْ وَلَایةِ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الثَّالِثُ اطْلُبْ مَوْضِعاً لَا یرَاكَ اللَّهُ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِیقْبِضَ رُوحَكَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِكَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَكَ مَالِكٌ فِی النَّارِ فَلَا تَدْخُلْ فِی النَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْت": بحارالانوار، ج 75، ص 126.
امروز: | 1950 | |
این هفته: | 18552 | |
در مجموع: | 7538249 |