یکشنبه, 04 آذر 1403   22. جمادی الاول 1446
 
instagram twtr fbk telegram Aparat
مصطفای خوبی‌ها

علم حقیقی و نشانه‌های آن

 

نویسنده: مسعود بسیطی؛ زهرا مرادی 

 

  

چکیده:

در مکتب اهل بیت، علم به دو دسته تقسیم می‌شود: دانش که فضل لقب گرفته؛ و علم حقیقی که مقدمه و ماده‌ی اولیه‌ی یقین است. ارزش هر فرد نیز به میزان واجدیت نور علم است. آنچه کسب و طلب آن از دید خدای متعال ارزش تلقی می‌شود، علم حقیقی است. علم حقیقی نوری است که خدا در قلب کسانی که دوست دارد قرار می‌دهد. وظیفه ی انسان این است که خود را در معرض تابش این نور قرار دهد. واجد علم دارای نشانه‌هایی است که می‌توان از روی آنها به علم او پی برد. اگر این نشانه‌ها در فردی وجود نداشته باشد، می‌توان نتیجه گرفت آنچه به عنوان علم در معرضش قرار گرفته، علم حقیقی نبوده و یا آنکه اگر هم در معرض علم حقیقی قرار گرفته نور علم در قلبش راه نیافته است. چراکه علم، صُنع خداست و لزوما با تعلّم به دست نمی‌آید. ممکن است فرد الفاظ و اصطلاحات علم را یاد بگیرد ولی اگر نشانه‌ها در او دیده نشود، واجد نور علم نشده است.

 

کلمات کلیدی: علم، علم حقیقی، نشانه‌های علم، اولوالعلم، شهادت، خشیّت، تواضع، رِفق، حلم.

 

مقدمه:

"تعریف علم در دین اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام، با تعریفی که در بین مکاتب مختلف و عموم مردم رایج است، متفاوت است. در دیدگاه اهل بیت چنین نیست که لزوما کسی که بیشتر درس خوانده باشد، انسان عالِم‌تر و بهتری محسوب شود و در درگاه الهی مقرب‌تر باشد. بلکه در این مکتب، میان علم حقیقی و مهارت و دانش‌های معمول بشری تفاوت وجود دارد"[1]. در دیدگاه اهل بیت، علم به دو دسته‌ی فضل و علم حقیقی تقسیم می‌شود:

"فضل، دانشی است که فراگیری یا عدم فراگیری آن لزوما در سعادت آدمی نقشی ندارد و اصطلاحا با واژه‌ی فضل به معنای دانش اضافی از آن یاد شده است. عمده‌ی دروس و مهارت‌هایی که در مدارس و دانشگاه‌ها آموزش داده می‌شود، در این دسته هستند. در واقع لزوما فراگیری این دانش‌ها باعث سعادتمندی فرد نمی‌شود و عدم یادگیری آنها نیز سبب نمی‌شود فرد از سعادت واقعی محروم شود.

علم حقیقی، همان علمی است که در مکتب اهل بیت به طلب آن بسیار سفارش شده‌ایم. ارزش هر انسان به اندازه‌ی میزان علم حقیقی اوست. این علم، نوری است که خدا در قلب فرد قرار می‌دهد تا هدایت شود"[2]. وظیفه ی آدمی این است که خود را در معرض نور علم قرار دهد. به واسطه‌ی علم، آدمی می‌تواند درباره‌ی خدا، مخلوقات خدا و رابطه‌‌ی خلق با خالق شناخت و درک پیدا کند[3].

در مکتب اهل بیت به هر کسی که در جستجوی دانش باشد و تعلّم کند، عالِم گفته نمی‌شود. بلکه علم حقیقی نشانه‌هایی دارد که اگر فردی واجد آن نشانه‌ها شود، نام عالِم بر او اِطلاق می‌شود. در واقع یکی از راه‌های تشخیص اینکه نور علم در قلب فردی قرار گرفته یا خیر، بررسی نشانه‌های علم در اوست. وقتی نور علم در کسی ایجاد می‌شود، خصلت‌ها و ویژگی‌هایی در او بروز می‌کند که با دیدن آن نشانه‌ها می‌توان مطمئن شد واجد نور علم حقیقی شده است. اما اگر این نشانه‌ها در او نباشد، می‌توان نتیجه گرفت یا چیزی که در معرض آن قرار داشته، علم حقیقی نبوده -مثلا فضل یا دانش بشری بوده- و یا اینکه خدا نور علم را در قلب او وارد نساخته است. در این صورت او فقط واجد الفاظ و اصطلاحات علم شده، بدون اینکه نور علم در قلبش ایجاد گشته باشد. در ادامه به مهم‌ترین نشانه‌های علم اشاره خواهیم نمود:

 

نشانه‌های علم:

-        نشانه‌ی اول: وجدان حیرت و سرگردانی در چیستی الله

یکی از نشانه‌های عالِم حقیقی این است که درباره‌ی چیستی خدا، سرگردانی، حیرت و خوف[4] را وجدان می‌کند. البته آشکار است که هیچ مخلوقی قادر نخواهد بود به چیستی و ذات خالق لایزال پی ببرد. اما از آنجا که انسان‌ها معمولا دچار غفلت هستند و به این ناتوانی در فهم چیستی خدا توجه ندارند، لذا حالت وَلَه و سرگردانی در مورد خدا را وجدان نمی‌کند. این در حالی است که فردی که نور علم در روحش جاری می‌شود، غفلت از وجودش زدوده می‌گردد و حیرت در چیستی الله را وجدان می‌کند[5]. واجد نور علم، می‌یابد که قیّومی دارد که هستی‌اش از او و وابسته به اوست اما در چیستی آن خالق حیران است. می‌یابد معبودی جز او نیست ولی از درک ماهیتش عاجز است. امام باقر علیه السلام درباره ی "الله" چنین توضیح داده‌اند:

"الله به معنای معبودی است که خلق از درک ماهیت و چیستی آن و همچنین از احاطه به کیفیتش عاجزند؛ عرب وقتی در مورد کسی واژه ی «اله» را به کار می‌برد که آن فرد در چیزی متحیر و سرگردان شود به گونه ای که علمش به آن احاطه نداشته باشد. «وله‌» ‌را هم وقتی به کار می برد که‌ ‌از‌ خوف ‌به‌ چیزی‌ پناه‌ ببرد؛ ‌پس‌ إله‌ ‌از‌ حواس‌ّ خلق‌ مستور و پوشیده ‌‌است‌"[6].

نور علم سبب می‌شود عالم به این امر که علمش به ذات خدا راه ندارد متذکر شود و در توضیح چیستی «الله» سرگردان و متحیر بماند. یعنی همان حالتی که عرب از آن به «اَلَه» یاد می‌کند. همچنین عالم به این دلیل که نور علم قلبش را روشن کرده و تاریکی غفلت را از بین برده نسبت به این ذات قادرِ قاهرِ متعال احساس عجز و کوچکی می‌کند و دچار خوف و ناامنی می‌شود. یعنی همان حالی که عرب درباره‌اش واژه ی «وله‌» را به کار می‌برد.

بدین ترتیب می‌توان گفت یکی از نشانه‌های عالم این است که در مورد چیستیِ الله، حیرت و سرگردانی را وجدان می‌کند. نتیجه‌ی این حیرت، شیدایی در شناخت خدا و خوف و مراقبت از او در لحظه لحظه‌ی حیات است.

 

-        نشانه‌ی دوم: شهادت به حقانیت و یگانگی خدا

خداوند در قرآن می‌فرماید:

"شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ"[7]

خداوند، فرشتگان و صاحبان علم گواهی می‌دهند كه جز "الله" معبودی نيست.

 

بنابراین، اگر طالب علم به آن مرحله نرسد که بتواند به یگانگی و حقانیت الله شهادت دهد، عالِم نیست.

شخصی که به چیزی شهادت می‌دهد باید آنچه را که می‌گوید دیده باشد (شهود کرده باشد) و به حقانیت گفته‌ی خود یقین داشته باشد. شاهد در فرهنگ لغت عرب به کسی گفته می‌شود که در برابر وقوع فعلی حاضر باشد و اصطلاحا بالعیان آن را دیده باشد (وجدان کرده باشد).[8] لذا شهادت به این معناست که شاهد به فعلی که در برابر آن حضور داشته و آن را وجدان کرده یا نسبت به آن علم دارد، اقرار کند[9].

وقتی می‌توان به لا اله الا الله شهادت داد که نسبت به اینکه معبودی جز الله نیست علم و معرفت داشته باشیم و در همان لحظه در حال شهود این امر باشیم. وگرنه شهادت به چیزی که درباره‌اش علم و یقین نداریم، آن را بالعیان ندیده‌ایم و وجدان نکرده‌ایم، فاقد اعتبار است. بنابراین، باید این معرفت که هیچ الهی جز الله نیست، در درون ما موجود باشد تا بتوانیم به آن شهادت دهیم وگرنه صرف اینکه خدا خود گفته لا اله الا الله یا ملائکه و یا رسول خدا شهادت به یگانگی الله داده‌اند دلیل بر این نمی‌شودکه ما هم بتوانیم بر چنین چیزی شهادت دهیم.

طبق روايات رسيده از مکتب اهل بيت عليهم السلام، خداوند در عالم ذَرّ، معارف مورد نياز انسان را برای رشد و تکامل به او تمليک فرمود[10]. یکی از آن معارف، معرفت الله است. در واقع در فطرت تمامی انسان‌ها چنین معرفتی از الله وجود دارد. فطرت، از ريشه‌ی فَطَرَ به معنای خلقت نخستين است. یعنی خلقت انسان‌ها با معرفت خدا همراه بوده است. خداوند درباره‌ی فطرت در قرآن کریم چنين می‌فرماید:

"پس حق گرايانه، تمام توجهت را به سوی اين آيين جلب کن، [با همان‏] فطرتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. تغييرى در آفرينش خدا نيست. آيين پايدار همين است و ليكن بيشتر مردم نمی‌دانند[11]".

با مراجعه به مفسران حقيقی قرآن، يعني اهل بيت در می يابيم منظور از خلقت بر اساس فطرت، خلقت بر اساس شناخت کامل خدا و حجت‌های الهی است[12].

وقتی می‌گوییم خدا معرفت خود را در فطرت آدمی قرار داده، مقصودمان این نیست که انسان به چیستی ماهیت خدا علم و معرفت دارد. بلکه بخشی از این معرفت الله این است که انسان می‌یابد نمی‌تواند با هیچ ابزاری به چیستی این معبود پی ببرد.

چنین معرفتی در فطرت همه‌ی انسان‌ها وجود دارد و همگی با معرفت خداوند یکتا پا به این دنیا می‌گذارند[13]. اما وجود این معرفت به معنی آن نیست که اگر آدمی بدون هیچ گونه ارتباط با تعالیم هدایتگران الهی رشد کند، خداشناس و خداپرست می‌شود. بلکه لازم است این معارف توسط جانشینان خدا به انسان یادآوری شود تا آن چه را در فطرت خویش با آن آشناست به خاطر آورد. در غیر این صورت اگر انسان تحت تربیت و تفکرات نادرست و غیر الهی رشد کند، نه تنها به معروف فطری خود متوجه نمی‌شودبلکه از شناخت معبود یکتای حقیقی باز می‌ماند[14]

امیر مؤمنان می‌فرمایند حجت‌های الهی برای این به میان مردم آمده اند که آن معارفی که خدا در فطرت مردم قرار داده را به یاد آنها بیاورند[15].

از همین روست که هدایتگران الهی به عکس فلاسفه‌ی بشری، خدا را آشکارترین وجود در عالم می‌دانند و سعی در اثبات الله نمی‌کنند؛ چرا که فطرت انسان‌ها خود بر توحید سرشته شده است[16]. امیر مؤمنان می‌فرمایند: "وجوده اثباته[17]". یعنی وجود خدا، خود، عین اثبات خداست. کافی است به انسان‌ها تذکر بدهند: " أَ فِی اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْ ض؟[18] آیا در الله شک دارید؟ کسی که (شما و) آسمان‌ها و زمین را خلق کرده؟" همین تذکر باعث می‌شود آدمی معرفت فطری خود را به یاد آورد و پاسخ دهد: "البته که در وجود خالق آسمان‌ها و زمین و موجودات ساکن در آنها شکی ندارم"!

اگر فرد، حق گرایانه به سوی آنچه در فطرتش توسط تذکر حجت خدا بیدار شده روی آوَرَد و عناد نورزد، نور این علم در قلبش ایجاد می‌شود که: لا اله الا الله. آن هنگام است که می‌تواند از روی علم و وجدان شهادت دهد:

به تحقیق که معبودی جز الله نیست.

اگر کسی معرفت خدا را شهود کند و از روی علم، معرفت و وجدان به یگانگی خدا و لا اله الا الله شهادت دهد، بنا بر وعده‌ی الهی به پناهگاه امن خدا وارد می‌شود و از هر گونه عذاب و ناامنی در امان خواهد ماند. اما شرط تحقق این وعده، پذیرش حقانیت اهل بیت علیهم السلام است[19].

بنابراین نشانه‌ی عالم این است که اولا وجدان کند که درباره ی ذات الله دچار حیرت، سرگردانی و وله است؛ ثانیا شهادت به حقانیت و یگانگی الله دهد.

 

-        نشانه‌ی سوم: خشیت در برابر خالق

خداوند در قرآن می‌فرماید:

«إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»[20]

همانا از ميان بندگان خداوند فقط علما از او خوف و خشيت دارند

 

واژه‌ی خشیت، معمولا کلماتی مانند خشوع، خضوع و خوف را در ذهن آدمی تداعی می‌کند. اما این کلمات با وجود ارتباطی که با یکدیگر دارند، با هم مترادف نیستند و تفاوت‌های ظریفی دارند:

خوف: معمولا این کلمه به معنای ترس تلقی می‌شود؛ در حالی که ترس، تعبیر اشتباهی از این واژه است. خوف نقطه‌ی مقابل امن است[21]. وقتی انسان از کسی یا چیزی حس ناامنی داشته باشد گفته می‌شود نسبت به آن خوف دارد. گاهی این خوف می‌تواند به ترس تبدیل شود ولی لزوما همیشه اینگونه نیست. بنابراین، خوف از خدا نه به معنای ترس از خدا، بلکه به معنی ناامنی از خداست. این ناامنی به سبب قصور در بندگی و اعمال زشتی است که در مقابل مالک و خالق مان مرتکب شده‌ایم. لذا نمی‌توانیم مطمئن باشیم خدا چه برخوردی با ما خواهد کرد و یا چه عقوبتی برای‌مان تقدیر خواهد نمود. هر لحظه ممکن است خدا اراده کند و نعمتی را از ما سلب کند یا نور هدایت را از ما بگیرد یا توجه خود را از ما دریغ کند یا ما را به سزای خطاهای‌مان برساند یا ... .

خضوع: تواضع انسان نسبت به کسی یا چیزی به گونه‌ای که خود را کوچک یا ذلیل نشان دهد. این تواضع در ظاهر شخص بروز می‌کند. مثلا فرد به نشانه‌ی تواضع سر خود را پایین می‌آورد[22]. فارغ از اینکه فرد نسبت به شخص مقابل چگونه و تا چه اندازه تواضع و خضوع نشان دهد، می‌تواند در درون خود هیچ حس ارادت، احترام و تواضعی نسبت به وی نداشته باشد.

خشوع: به خضوعی که درونی باشد و به ظاهر ختم نشود، گفته می‌شود. در خضوع ممکن است شخص ظاهری متواضع از خود نشان دهد ولی در درون خود و قلبا نسبت به آن فرد احساس کوچکی نکند. وقتی حس تواضع، درونی و روحی شود به آن خشوع گفته می‌شود[23]. در چنین حالتی باور درونی انسان، اینگونه است که این شخص واقعا لایق تواضع و تکریم است.

خشیت: خوفی که توأم با تعظیم است که در بیشتر اوقات از روی علم و معرفت ناشی می‌شود[24]. خشیت هم مانند خشوع حالتی درونی است و انسان قلبا احساس ناامنی و کوچکی می‌کند.

زمانی که نور علم و معرفت خدا در قلب کسی روشن شود؛

و وجدان کند قدرتی ورای تمام قدرت‌ها وجود دارد؛

و هر آنچه که می بیند و یا درباره اش می شنود، مخلوقات او هستند؛

و بیابد اوست که می آفریند و می میراند و دوباره از خاک بر می انگیزد؛

و ما در برابر خواست او هیچ نیستیم،

حس ناامنی همراه با خشوع و تواضع درونی در وی ایجاد می‌شود. این حس که خشیت نام دارد، از نشانه‌های علم است. امیر مؤمنان می‌فرمایند:

"اگر بخواهی بدانی عالم هستی یا نه، همین کفایت می‌کند که ببینی در برابر خدا خشیت داری یا خیر؛ و اگر می‌خواهی بدانی جاهل هستی یا نه ببین به علم خود عُجب داری یا خیر؟[25]"

 

-        نشانه‌ی چهارم: تواضع (رأس علم)

امیر مؤمنان می‌فرمایند تواضع، رأس علم است:

"ای طالب علم، همانا علم فضایل بسیاری دارد، پس رأس آن تواضع است"[26].

به تعبیر امیر مؤمنان تواضع، سر ایمان است. بنابراین، همان طور که اگر سر جانداری از بدن او جدا شود، حیاتش به پایان می رسد و به جسمی بدون روح تبدیل می‌شود، اگر تواضع را از علم جدا کنیم، روح علم از آن جدا می‌شود و به دانش و اطلاعاتی بی فایده تبدیل می‌شود.

هر چه معرفت انسان نسبت به خدا بیشتر باشد، فقر و نادار بودن خود را در برابر عظمت الهی بیشتر وجدان می‌کند. و خشیتش نسبت به خالقی که هر چه هست از اوست بیشتر می‌شود. چنین فردی دیگر چیزی برای فخرفروشی به غیر در خود نمی بیند و با همگان از روی فروتنی رفتار می‌کند.

پس یکی از نشانه‌های بارز برای اینکه تشخیص دهیم شخصی که ادعای علم می‌کند عالم حقیقی است یا خیر این است که ببینیم آیا در برابر معبود خویش متواضعانه رفتار می‌کند و سر بندگی فرود می‌آورد؟ آیا در برابر امری حق تواضع به خرج می‌دهد و بدون گردن‌کشی آن را می‌پذیرد؟ آیا در برخورد با خلق خدا با تواضع رفتار می‌کند و خود را برتر از سایرین نمی‌‌‌‌‌‌‌داند؟

 

-        نشانه‌ی پنجم: رِفق و مدارا با خلق (رأس علم)

کسی که نسبت به خلق تواضع دارد و سایرین را حقیر نمی شمارد، رفتارش با دیگران با ملایمت و رفاقت همراه خواهد بود. چراکه لحظه به لحظه، خود را در مشهد مَرعا و محضر خدا می‌بیند و آنچه را که خدا توسط عقل، فطرت و وجدان از او طلب می‌کند، معیار تعامل با خلق قرار می‌دهد. چنین فردی جز با تواضع و رفق با دیگران رفتار نمی‌کند. امیر مؤمنان می‌فرمایند:

"رأس علم، رِفق و ملاطفت است و آفت آن تندی و برخورد خشن است"[27]

رفق به معنای نرمی، لطافت و سود رساندن به دیگران است[28]. معنای این کلمه بسیار نزدیک به معنای مُداراست. ولی تفاوت ظریفی در استعمال این دو کلمه وجود دارد. معمولا رفق را در مورد موافقان‌ و دوستان و حداکثر در مورد مخالفان به کار می برند؛ در حالی که مدارا، عمدتا در مورد مخالفان و دشمنان و مواقعی که بخواهند احتمال شر را دور کنند، استفاده می‌شود[29].

همچنانی که تواضع نسبت به خلق، رأس علم بیان شده، رِفق و مدارا با مردم هم رأس علم شمرده شده است. در مکتب اهل بیت، اگر رِفق از علم جدا شود، روح علم از آن خارج می‌شود و دارنده‌ی علم، عالِم محسوب نمی‌شود.

 

-         نشانه‌ی ششم: حلم (رأس علم)

سومین چیزی که امیر مؤمنان به عنوان رأس علم بیان می‌کنند، حلم است[30].

حلم به معناى خويشتن دارى به هنگام هيجان غضب و عقال کردن نفس است، و از آن جا كه اين حالت از عقل و خرد ناشى مى‏شود، گاه به معناى عقل نيز به كار رفته است[31]. تفاوت حلم و صبر در این است که حلم همواره ناشی از عقل است و کسی که مورد حلم واقع شده، در امان و سلامت خواهد ماند. گاهی فردی خطایی مرتکب می‌شود ولی ما فعل بد او را تلافی نمی کنیم یا وی را به مجازات عملش نمی رسانیم. اگر این رفتار ما به واسطه ی عقال کردن نفس و نه از روی ناتوانی باشد و همچنین با این دید که در آینده توسط ما یا دیگری به عقوبت می رسد نباشد، در آن صورت فعل ما ناشی از حلم بوده. اما اگر به این دلیل که کاری از دست‌مان بر نمی‌آمده یا به این امید که مثلا خداوند او را به سزای رفتار ناپسندش خواهد رساند با او برخوردی نکرده‌ایم، در واقع صبر به خرج داده‌ایم و در انتظار تنبیهش نشسته‌ایم[32].

به تعبیر امیر مؤمنان، تواضع، رِفق و حلم، رئوس علم محسوب می‌شوند[33]. حلم و رِفق هر دو برخاسته از روحیه‌ی تواضع با خلق هستند. از سویی حلم، سبب و علت بروز رِفق و لطافت با مردم است. رسول اکرم به زیبایی رابطه‌ی میان علم، حلم و رِفق را بیان فرموده اند. به فرموده‌ی ایشان، وزیر و کمک کار علم، حلم است و وزیر و بازوی حلم، رِفق است[34]. به عبارتی حلم، از علم ناشی می‌شود؛ اما بازوی علم هم هست، یعنی به کمک حلم، علم به ثمر می رسد. همچنین رِفق از حلم ناشی می‌شود اما بازوی آن هم هست، یعنی حلم با وجود رِفق به نتیجه‌ی عملی منجر می‌شود.

اگر در فردی تواضع، رِفق و حلم وجود نداشته باشد، مشخص است که او واجد نور علم نشده؛ چرا که این سه، نشانه و رأس علم هستند. از آنجا که تواضع، رِفق و حلم، هر سه از جنود عقل هستند[35]، می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که محصول علم، شکوفایی عقل و جنود آن در فرد خواهد بود؛ عقلی که بزرگ حجت خدا[36] و ابزار پرستش اوست[37].

 

-        نشانه‌ی هفتم: شناخت حقانیت پیام‌های پیامبر و درستی پیام آورنده

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

"وَ يَرَى الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ"[38]

آنانى كه به ايشان علم داده شده می‌دانند آنچه از جانب پروردگارت بر تو (ای پیامبر) نازل شده حق است.

کسانی که واجد نور علم هستند، پس از شنیدن کلام رسول خدا به حقانیت آن شهادت خواهند داد. ماهیت علم، نور است و نور، سبب هدایت و روشنگری است. کسی که در مسیر روشن قرار گرفته باشد کلام حق را تشخیص داده و تصدیق خواهد نمود. عالِم با تطبیق لحظه به لحظه‌ی جنس پیام‌های پیام‌آور با نمونه‌ای‌ که خدا در عقل و فطرتش به ودیعت نهاده می‌یابد شخصی که مدعی رسالت است، صادق است یا کاذب.

اگر نور علم در قلب فرد واقع شده باشد، نسبت به حقانیت پیام‌های خدا و پیام آورنده تردید نخواهد داشت.

 

-        نشانه‌ی هشتم: سجده در مقابل آیات خداوند

" إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلىَ‏ عَلَيهِمْ يخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا"[39]

آنان كه از پیش به ايشان علم داده شده، آنگاه كه (آيات خدا) بر آنها خوانده می‌شود برای سجده به خدا به خاك در می افتند.

یخرّون از ریشه‌ی خَرَرَ و به معنای سقوط با صورت است[40]. اذقان نیز جمع ذقن به معنای چانه است[41]. پس وقتی گفته می‌شود « يخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا » منظور این است که بی درنگ با تمام وجود به خاک می افتادند. این حالت از سجده نشانه‌ی علم و خشوع ناشی از وجدان آیات خدا در شنونده است. زمانی که آدمی از هیبت خالق خود احساس عجز، فقر و خضوع نماید، این تواضع روحی جسم او را نیز تحت تاثیر قرار می دهد و آن هنگام است که در مقابل آفریدگار قادر متعال به زانو افتاده و سجده می‌کند. 

کسانی که واجد علم باشند، وقتی به آیات الهی متذکر می‌شوند، از روی خشیّت به سجده می‌افتند. پس اگر کسی چنین حالتی از خشوع و بندگی در وجودش ایجاد نشود، در مکتب اهل بیت عالِم محسوب نمی‌شود.

 

نتیجه

در مکتب اهل بیت به کسی عالِم گفته می‌شود که نشانه‌های علم در وجود او ایجاد شده باشد. اگر نشانه‌های علم حقیقی در فردی وجود نداشته باشد، نمی‌توان او را عالِم نامید. مهم‌ترین نشانه‌های علم عبارتند از:

-         نشانه‌ی نخست: وجدان حیرت و سرگردانی در چیستی الله

-         نشانه‌ی دوم: شهادت به حقانیت و یگانگی خدا

-         خشیت در برابر خالق

-         نشانه‌ی سوم: تواضع در برابر حق

-         نشانه‌ی چهارم: رِفق و مدارا با خلق

-         نشانه‌ی پنجم: حلم

-         نشانه‌ی ششم: شناخت حقانیت پیام‌های پیامبر و درستی پیام آورنده

-         نشانه‌ی هفتم: سجده در مقابل آیات خداوند

www.mohammadivu.org.MOHR

 

مطالب مرتبط

علم، خاستگاه، تعاریف و کاربردهاي آن 

 

 


 

کتابنامه:

 قرآن کریم.

 آمدى، عبد الواحد بن محمد. غرر الحكم و درر الكلم‏. قم: دار الكتاب الإسلامي، 1410 ق‏.

 ابن منظور، محمد بن مكرم‏. لسان العرب. بیروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر، 1414 ق.

 راغب اصفهانى، حسين. مفردات ألفاظ القرآن‏. بيروت: دار القلم- الدار الشامية، 1412 ق.

 شريف الرضي، محمد بن حسين. نهج البلاغه. قم: ‏ هجرت، 1414ق.

 طريحي، فخر الدين بن محمد. مجمع البحرين. تهران:رضوی، 1375 ش.

 كلينى، محمد بن يعقوب. الكافي، ج 1و 2. تهران: دار الكتب الإسلامية، 1407 ق‏.

 مجلسى، محمد باقر. بحار الأنوار، ج 1، 2، 3، 4، 5، 26، 49 و 58. بيروت: دار إحياء التراث العربی، 1403 ق.

 مهدی اصفهانی، ابواب الهدی، ترجمه حسین مفید، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، 1389ش.

  


[1]بنگرید به مقاله «علم، خاستگاه، تعاریف و کاربردهای آن»؛ نوشته‌ی مسعود بسیطی و آ. کیومرثی.

[3]- "بالْعِلْمِ یُطَاعُ اللَّهُ وَ یُعْبَدُ وَ بِالْعِلْمِ یُعْرَفُ اللَّهُ وَ یُوَحَّدُ وَ بِهِ تُوصَلُ الْأَرْحَامُ وَ یُعْرَفُ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ وَ الْعِلْمُ إِمَامُ الْعَقْل" یعنی: خداوند به علم اطاعت و عبادت می‌شود و با علم شناخته و یکتا دانسته می‌شود و به وسیله آن صله رحم برقرار می‌شود و حلال و حرام شناخته می‌شود و علم امام و پیشوای عقل است: بحارالانوار، ج 1، باب 1 (فرض العلم و وجوب طلبه ...)، ص 166.

[4]«خوف» به معنای ترس نیست؛ بلکه نقطه‌ی مقابل امن است. درواقع خوف از خدا به معنای ناامنی از اوست. برای توضیح بیشتر درباره ی این واژه، بخش «نشانه ی سوم»، در همین مقاله را مطالعه بفرمایید.

[5] - "نتیجه دلالت و راهنمایی (استدلال) در علوم الاهی «سرگردانی» و «حیرت» و «ترس» در ذات او – جَلَّ وَ عَلا – است. و البته که حال افراد می‌بایست چنین باشد. به همین سبب به خداوند متعال گفته می‌شود: «الله» و «هو»": ترجمه ابواب الهدی، ص 74.

[6] - "اللّه معناه المعبود الذي أله الخلق عن درك مائيّته و الاحاطة بكيفيّته و يقول العرب: أله الرّجل إذا تحيّر في الشي‏ء فلم يحط به علما و وله إذا فزع إلى شیء ممّا يحذره و يخافه ، فالاله هو المستور عن حواس الخلق": بحارالانوار، ج 3، ص 222.

[10] با استناد به آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام، عالم ذَرّ، عالمی است که انسان پیش از آن که به این دنیا بیاید، آن را پشت سر گذاشته است. در آن عالم، خداوند قادر، تمامی ذرّیه‌ی آدم علیه السلام را به صورت ذرّه‌هایی از پشت آن حضرت بیرون کشید و معرفت خویش را به ایشان تملیک فرمود. سپس از آن‌ها بر ربوبیت خود اقرار و پیمان گرفت (بنگرید به: سوره اعراف، آیه 172). آدمی با همان معرفت تملیک شده به این دنیا می‌آید ولی زمان، مکان و سایر اتفاقات مربوط به عالم ذرّ به اراده‌ی خدا از یاد او رفته است (بنگرید به: بحارالانوار، ج 5، ص237.).

[11]"فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا  فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهْا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ  ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون": قرآن کریم، سوره روم، آيه 30.

[12]امام صادق علیه السلام در توضیح آیه " فطرتى كه خدا مردم را بر آن سرشته" فرمودند "التوحيد و محمد رسول الله و علي امير المؤمنين" یعنی: منظور از خلقت بر اساس فطرت، خلقت بر اساس شناخت کامل خدا، پيامبر و علی امیرالمؤمنین (و سایر ائمه ي هدي عليهم السلام) است: بحارالانوار، ج 26، ص 277.

[13]- پیامبر می‌فرمایند: "كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ ..." یعنی: همه‌ی انسان‌ها بر اساس فطرت (توحيدي) به دنيا مي‌آيند: بحارالانوار، ج 58، باب 44 (حقيقة الرؤيا و تعبيرها ...)، ص 187.

[14]- "كُلُّ مَولُودٍ يُولَدُ عَلَي الفِطْرةِ وَ ابَواهُ يَهَوِدانه و يُنَصِرانه و يُمَجِسانه" یعنی: همه‌ی انسان‌ها بر اساس فطرت (توحيدي) به دنيا مي‌آيند و اين والدین آنها هستند كه ایشان را يهودی، مسيحی و يا مجوسی بار مي آورند: همان مدرک. ؛ منظور از اینکه فرزندان توسط والدین یهودی و نصرانی و موسی می‌شوند این نیست که آنها به خدایی که حضرت موسی و حضرت عیسی به مردم معرفی کرده اند معتقد می‌شوند. بلکه مقصود این است که از دین الهی که بشر را به بندگی خدای واحد ازلی فرا می‌خواند منحرف می‌شوند و به بدعت‌ها و باورهای نادرستی که مردم در ادیان ایجاد کرده‌اند سوق داده می‌شوند.

[15]- "فَبَعَثَ‏ فِيهِمْ‏ رُسُلَهُ‏ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ‏ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ و ..." یعنی: "(خداوند) پيامبران را به ميان مردم فرستاد. پيامبران از پى يكديگر آمدند تا از مردم بخواهند عهدی را كه فطرت شان بر آن سرشته شده، به جاى آورند و نعمت او را كه از ياد برده‏اند، به ياد آورند و از آنان حجّت گيرند كه رسالت حق را براي شان تبليغ نموده اند: نهج البلاغه، خطبه­ی 1، ص43، اختيار الأنبياء.

[16]در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی فطرت آمده است: "فطرهم علی التوحید" یعنی: خداوند انسان ها را بر توحید سرشته است: کافی، ج 2، (بَابُ فِطْرَةِ الْخَلْقِ عَلَى التَّوْحِيد)، ص13.

[17]بحار الانوار، ج 4، باب 4 (جوامع التوحید ...)،  ص 253.

[19]"لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِيَ ... بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا" یعنی: لا اله الا الله حصن و پناهگاه من است و هرکه به پناهگاه من وارد شود از عذابم در امان خواهد بود ... (سپس امام رضا فرمودند) البته به شرط هایی و من از جمله شروط آن هستم: بحار الانوار، ج 49، باب 11 (وروده ع بنيسابور ...)،  ص 123.

[25]-" و حسبک من العلم ان تخشی اللّه و حسبک من الجهل ان تعجبک بعلمک": بحار الانوار، ج 2، باب 11 (صفات العلما و اصنافهم ...)،  ص 48.

[26]"يَا طَالِبَ‏ الْعِلْمِ‏ إِنَ‏ الْعِلْمَ‏ ذُو فَضَائِلَ‏ كَثِيرَةٍ فَرَأْسُهُ‏ التَّوَاضُع ‏...": کافی، ج 1، کتاب فضل العلم، باب النوادر، ح 2، ص 48.

[27] - "رأس العلم الرفق و آفته الخرق": بحار الانوار، ج 2، باب 11 (صفات العلماء و أصنافهم‏)، ص 58.

[34]"نعم وزیر العلم الحلم و نعم وزیر الحلم الرفق ..." یعنی: چه خوب وزیری است حلم برای علم و چه خوب وزیری است رِفق برای حلم: بحارالانوار، ج 2، باب 11 (صفات العلماء و أصنافهم)، ص 45.

[35] - بنگرید به حدیث عقل و جهل: محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، باب عقل و جهل، ح 14.

[36] - امام صادق (ع) می‌فرمایند: "حجة الله علي العباد النبي والحجة فيما بين العباد و بين الله العقل" یعنی: پيامبر، حجت خدا بر مردم است و عقل، حجت است ميان مردمان و خداوند: كافي، ج 1، ص 25.

[37] - امام صادق (ع) می‌فرمایند: "الْعَقْلُ، مَا عُبِدَ بِهِ الرّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ" یعنی: عقل چيزى است كه به وسيله‌‌ی آن خدا پرستش مي‌شود و بهشت به دست مي‌آيد: كافي، ج 1، ص 11.

[41]- لسان العرب، ذیل واژه «ذقن» .

 

 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

 

به ما بپیوندید: 

instagram twtr fbk telegram Aparat

  

 
امروز:امروز:4080
این هفته:این هفته:5725
در مجموع:در مجموع:7544486
Center
Pagerank